19 دی: وزیر اسبق صنعت، معدن و تجارت گفـت: تا سال ۱۳۹۷ یک ارز دولتی و یک ارز آزاد داشتیم. من خبر ارز ۴۲۰۰ تومانی را از تلویزیون شنیدم؛ بر سر خودم زدم و گفتم این باعث می شود ارز گران شود، باعث می‌شود بروکراسی ایجاد شود. فکر کردند ترامپ چوب را برداشته بر سر ما بزند، ما زودتر به مقابله آن برویم.

محمدرضا نعمت زاده، متولد ۱۳۲۴ در تبریز است. اهل یک خانواده صنعتی است، از قبل انقلاب خانواده وی در مسیر صنعت و کارخانه‌داری کار می‌کردند. از سال ۱۳۵۶ به صف مبارزات پیوست و به خصوص در سازماندهی اعتصاب‌های کارخانه ها در زمان رژیم پهلوی فعالیت می کرد. بعد از انقلاب هم بلافاصله وارد میدان شد. در وزارت کار کارگروه ویژه برای رسیدگی به مشکلات کارخانه های تعطیل شده تشکیل داد. بعد از اینکه دولت موقت کنار رفت، شورای انقلاب به ایشان پیشنهاد داد وزیر کار شود؛ ۱۰ ماه وزیر کار در کابینه شهید رجائی بود و بعد وزیر صنایع شد و این مسیر ادامه پیدا کرد و نام ایشان با صنعت و صنایع ایران گره خورد. تا دولت یازدهم در همین عرصه حضور داشت و البته اخیراً حاشیه‌هایی در مورد فرزند وی مطرح شده است.

وی در گفت و گویی در مورد مسائل مختلف از جمله اوضاع مالی خود و خانواده اش، حاشیه های مربوط به فعالیتهای اقتصادی دخترش، برجام، وضعیت صنعت خودرو، سند چشم‌انداز ۲۰ ساله، وضعیت اقتصادی کشور، ماجرای برکناری در دولت احمدی‌نژاد و ارز ۴۲۰۰ تومانی به ابراز عقیده پرداخت. بخشی از اظهارات وی در برنامه تلویزیونی دستخط در ادامه آمده است:

آقای نعمت زاده بعد از دولت دوازدهم که تشریف نداشتید، الان چه می کنید؟

چون مسن‌ترین عضو کابینه دولت یازدهم بودیم و جناب آقای روحانی هم فرمودند می‌خواهیم از نیروهای جوان استفاده کنیم، ما اولین کسی بودیم که گفتیم ما نیستیم دیگر (می‌خندد). ایشان هم محبت کردند و پذیرفتند. بعد از دولت دوستان زیادی علاقه‌مند بودند آنها را کمک کنیم.

البته چون بازنشسته بودم به صورت رسمی نمی‌توانستم کار کنم. جناب آقای زنگنه به خاطر شناخت طولانی که داشتند، ۱۳-۱۲ سال در وزارت نفت در گذشته خدمت کرده بودم و وزیر صنایع هم بودم، اصرار کردند در زمینه استفاده از توانمندی داخلی در صنعت نفت به عنوان مشاور در خدمت باشیم. به هر صورت هر کسی کمک بخواهد، ما متعلق به این مملکت و نظام هستیم و وظیفه ما است.

خانوادگی در عرصه صنعت بودید؟ قبل انقلاب هم کارخانه داشتید؟

بله. عمو و پدرم با هم کار می‌کردند. عموی من بیشتر مقیم خارج از کشور بود. در تولید و صادرات فرش دست‌بافت کار می کردند. پدرم اینجا تولید را انجام می داد و صادر می کرد، عموی من هم در خارج از کشور می‌فروخت. بچه کوچکی بودم و فکر کنم دبستان هم نرفته بودیم، پدرم گفت جلوی صادرات به کشورهای اسکاندیناوی را گرفته‌اند و گفته‌اند هر کسی به کشور سوئد بخواهد واردات انجام دهد باید اول یک چیزی صادر کند، یعنی معادل آن چیزی که وارد می کند.

یکی از آن موارد کاغذ بود؛ چون کشورهای اسکاندیناوی اغلب جنگل های فراوانی دارند. چون کاغذ آنجا خیلی مرغوب و گران بود، زیاد اینجا مشتری پیدا نکرد. یک مورد دیگر اجاق‌های خوراک‌پزی بود که ما به آنها پریموس می گفتیم که نفتی کار می کرد و در ایران هم نبود. از این اجناس وارد کردند و پدرم گفت حال که اینها را وارد می کنیم چرا تولید نکنیم؟ بنابراین از اوایل دهه ۴۰ کارگاهی با مشارکت چند نفر بازاری تاسیس کردند و تولیدکننده همان جنسی که از سوئد وارد می کردند، شدند.

بعد هم جراق زنبوری، اجاق گاز و اجاق خوراک‌پزی بود. تحصیلات ما هم تمام شد از سال ۴۷ مشغول این کارها شدیم. تا اواخر سال ۵۶ این کار را ادامه دادیم. استعفا دادیم و به سر ما زد تا حوزه برویم و علوم دینی را بیاموزیم.

با شهید قندی و آقای غفوری فرد؟

بله. ما از دبیرستان با هم دوست بودیم. قسمت نشد، تعطیلات عید شد و بعد هم تظاهرات شد و حوزه ها در قم در سال ۵۷ تعطیل شد. به تهران برگشتیم و در اینجا با مردم همراه شدیم.

مقصود این بود که بالاخره شما یک خانواده صنعتی تقریباً متمول بودید.

متمول خیر، ولی همیشه متوسط بودیم.

متوسط رو به بالا؟

بله، ولی آثار این وجود دارد.

در خصوص شرایط روز، یکسری مسائل و حواشی همواره درباره شما مطرح بوده به خصوص حواشی که اواخر در مورد دختر شما بوجود آمد. قبل از اینکه به وزارت دولت یازدهم برسید فکر کنم ۱۹ تا هیئت مدیره بودید که از همه استعفا دادید. اینطور که بیان کردند.

من اواخر سال ۱۳۸۸ بازنشسته شدم. نزدیک به ۴ سال بازنشسته بودم. در دوران بازنشستگی خیلی از صنعتگران و دوستان و اقوام اصرار داشتند به آنها کمک کنم. اینکه می فرمایید عضو هیئت مدیره غیرموظف بودم، درست است؛ ولی به موجب قانون اساسی و قوانین جاری کشور وزرا نمی‌توانند همزمان کار دولتی داشته باشند و ... لذا از این کارها استعفا دادم. حتی برخی نمایندگان مجلس شلوغ کردند که فلانی استعفا نداده و مدارک را فرستادم. حتی دیوان محاسبات و بازرسی کل کشور هم خواستم رسیدگی کنند، آنها هم گزارش دادند که به موقع کارها انجام شده است.

به واسطه شما بود که همسر و دو تا دختر شما هم در جاهای مختلف بودند؟ چون خبری منتشر شد که در ده هیئت مدیره هستند.

نخیر. خیلی از این اخبار دروغ و کذب است، ولی وقتی من بازنشسته شدم تصمیم گرفتیم یک شرکت خانوادگی تشکیل دهیم. بنابراین در این شرکت های خانوادگی طبیعی بود که آنها هم باشند، بالاخص که من استعفا دادم به جای خودم، خانمم مدیرعامل شرکت شد. شرکتی است که کلاً ۲۰۰ میلیون تومان سرمایه دارد و عملاً راکد است.

پس تعداد ۱۰ شرکت درست نبوده است؟

۱۰ تا شرکت برای ما نبوده است. این را جاهای مختلف بوده است. خانوادگی فقط همین یک شرکت بوده است.

درباره دختر خانم شما و اتهاماتی که مطرح شد، درباره قصه دارو و احتکار دارو بود. از فعالیت ایشان خبر داشتید؟

آنچه که من می دانم، چون ایشان دکترای داروسازی از دانشگاه شهید بهشتی داشتند، جزو شاگردان ممتاز هم بودند، آمدند به تدریج کارهایی را با دوستان خود شروع کردند و مجوزی گرفت، ایشان شاید ۱۰ سال در داروخانه ها کار کرد، ما هم منابع مالی نداشتیم کمکش کنیم، خودش با همین کارها ... حتی این بیمارستان بزرگی که در شهید چمران هست را می‌خواستند راه‌اندازی کنند، با کمک دوستانشان داروخانه آنجا را ترتیب دادند و بعنوان کارگر، نه این که مالک باشد.

به هر صورت شرکتی را برای واردات مکمل‌های دارویی و خود دارو تاسیس کردند تا به ذهنش رسید با دوستانی که داشتند شرکت پخش سراسری برای دارو تاسیس کنند. مجوز گرفتند و کار واردات نسبتاً درآمد داشت، هر چه درآمد داشتند را در شرکت پخش هزینه کردند؛ متاسفانه شرکت پخش موفق نبود. مدیرعاملی که انتخاب کرد و به او اعتماد کرده و شریک او بود، ضرر به جایی رسید که کار او متوقف شد و من آن زمان فهمیدم.

حتی گله کردم که چرا زودتر به من خبر ندادید. گفتند شما وزیر بودید و من نمی خواستم مزاحم شما شوم. جز بدهی تجاری چیز دیگری ندارد، منتهی تعدادی رسانه ها شلوغ کردند که دختر وزیر است و فلان؛ برخی از بدهی ها را در آن مدت داد و برخی بدهی ها مانده است و اگر بیرون بیاید، می تواند کار کند و پرداخت کند.

ما هم هر چه داشتیم من جمله خانه پدری را فروختیم تا بخشی از این بدهی او را صاف کنیم، متاسفانه چون دارایی نداریم نمی‌توانیم کمک کنیم. من در هیچ صنعتی در کشور سهم ندارم من جمله پتروشیمی، ولی افتخار این را دارم که ۴۰-۳۰ واحد پتروشیمی را به عنوان مدیر دولتی و مسئول نظام ایجاد کردم. کسی که به من نماینده مجلس گفتم این دنیا هیچ، از آن دنیا بترسید که چرا تهمت می‌زنید، چرا بدون سند حرف می زنید که می‌گویی من ۱۱ تا پتروشیمی دارم. من می‌گویم همه این پتروشیمی ها برای شما! الان دارایی ما قطعاً کمتر از قبل از انقلاب بود.

اینکه می‌گویند ۱۱ پتروشیمی به عنوان پدر پتروشیمی ایران دارید برای شما نیست؟

من افتخار تاسیس پتروشیمی را دارم و به این جهت به من پدر پتروشیمی می‌گویند. نه خودم، نه خانواده‌ام، نه فرزندانم...

اجازه بدهید من نکته دیگری را اضافه کنم که وقتی مسئول پتروشیمی شدم، در اولین یا دومین جلسه هیئت مدیره تصویب کردیم که اعضای هیئت مدیره پتروشیمی حق ندارند سهمی از پتروشیمی را ولو در بورس که برای همه آزاد است، خریداری کنند. هیچ کسی حق ندارد در ۱۰۰ کیلومتری این تاسیساتی که در بندر امام و عسلویه می‌زنیم، زمین بخرد. چون ممکن است اینجا کارخانه ایجاد شود نرخ زمین بالا می رود. آن منطقه هم آباد می شود. می خواهم بگویم ما در این خانواده ها بزرگ شدیم؛ دختر من هم همین است. بارها دوستان دخترم گفتند اعلام ورشکستگی کنید و شما نمی توانید بدهی را بدهید. گفت بدهکارم و شرعاً باید کار کنم و بدهی را پرداخت کنم.

گفتند از ایران فرار کنید، گفت من کجا فرار کنم؟ اینجا می مانم و کار می‌کنم ولی آنهایی که غرض در دل دارند و می‌خواهند دولت را خراب کنند، چون دختر من است... باور کنید یک بار دخترم از زندان تماس گرفت که فامیلی نعمت‌زاده را عوض می کنم چون چوب نعمت‌زاده را می خورم.

البته مردم هم سوال دارند!

بله، حق دارند مردم

کسی که مخاطب برنامه است می گوید بپرسید اگر ایشان دختر آقای نعمت زاده نبود به این راحتی به او مجوز شرکت واردکننده می دادند؟

قطعاً. هزاران هزار شرکت است که از اسم بنده هم استفاده نکرده است و به عنوان یک تحصیلکرده که ۱۲-۱۰ سال هم تجربه کاری دارد مجوز گرفته و کار می کند؛ این بدهی مالی است، این چه ربطی دارد ...

برخی از اتهامات ایشان درباره احتکار دارو بود.

هیچ دلیلی که ایشان احتکار کرده باشد، وجود ندارد. وقتی کار ایشان متوقف شد ۲۶ انبار در استان ها داشت، چون پخش سراسری بود؛ مجبور شد، چون کار خوابیده بود، اینها را جمع کند، اینها را جمع کردند و انباری در نزدیکی تهران در استان البرز گرفتند، جنس هایی که ته انبار مانده بود را در آنجا گذاشتند. یکی گفت این احتکار کرده است.

من نمی خواهم از دخترم دفاع کنم. ایشان را مقصر می دانم از جهت مدیریت مالی که نتوانست شرکت خودش را به خوبی اداره کند. اعتماد به یک مدیرعامل کرده است و آن هم این اتفاق را رقم زده است.

  • نویسنده :
  • منبع : فرارو