شبکه استانی زاگرس برای دختر ۱۹ سالهای که در کرمانشاه زندگی میکرد؛ اولین پله بود. او آن قدر به اجرا علاقه داشت که تصمیم گرفت به تهران مهاجرت کند و این حرفه را جدیتر ادامه دهد.
با کمک اقبال واحدی، مجری مشهور صبح بخیر ایران، به تهران آمد و در برنامه خط مستقیم شبکه تهران به اجرا در تلویزیون ادامه داد.
با کند حرف زدن وقت مردم را تلف نمیکنم
تازهها عنوان بخشی بود که نام آزاده نامداری را به عنوان مجری برنامههای خانوادگی بر سر زبانها انداخت. او در سال ۱۳۸۴ اجرای بخشی کوتاه را در دل برنامه سیمای خانواده شبکه یک آغاز کرد. در این بخش در زمانی حدودا ۱۵ دقیقهای جلوی دوربین میآمد و اخبار جالب روز را مرور میکرد. ضرباهنگ تند و سریع او در حرف زدن این مجری را از دیگران متمایز میکرد. او همچون عادل فردوسیپور میتوانست کلمات را به سرعت کنار هم بچیند. محدودیت زمان او را وادار کرد که سریع حرف بزند؛ ولی بعدها این ویژگی حفظ شد و ادامه پیدا کرد.
او در مصاحبهای درباره ضرباهنگ سریع حرف زدنش گفت: در فضای امروز جامعه که زندگی شتاب بالایی دارد مردم دوست ندارند یک مجری با کند حرف زدن وقتشان را تلف کند. من باید مراقب باشم که کلامم خورده نشود و حرف های نامفهوم نزنم. تصور نمی کنم این اتفاق افتاده باشد. در ذهنم کلمات خیلی زیادی می آید و من آنها را کنار هم می چینم. واکنش هایی که از مردم می گیرم نشان دهنده این است که تند حرف زدن مرا دوست دارند. بعضی ها به من می گویند ما تمرین می کنیم مثل شما تند صحبت کنیم.
دوست دارم اولین گزارشگر زن فوتبال باشم
اجرای تازه ها با استقبال مخاطبان که بیشترشان خانمهای خانه دار بودند مواجه شد. نامداری پس از ۴ سال در سال ۱۳۸۸ با تازه ها خداحافظی کرد و با برنامه جدیدی به نام غیرمنتظره به حوزه اجرا برگشت. او در این مدت همچنین در برنامه های رادیو هفت و برنامه زنده صبحی دیگر از شبکه آموزش به عنوان مجری حضور یافت.
ورزش امروز عنوان دیگر برنامه ای بود که طی سال ۱۳۹۰ اجرای آن را نامداری به عهده داشت و در طول هفته از شبکه جام جم روی آنتن میرفت.
او در گفتگویی درباره حضورش در یک برنامه ورزشی گفت: دو روز در هفته اجرای برنامه ورزش امروز بر عهده من است. خودم خیلی دوست داشتم برنامه ورزشی اجرا کنم، اما این اتفاق تا حالا برای هیچ زنی نیفتاده است. نمی دانم چرا. شاید چون به هیچ خانمی پیشنهاد اجرای برنامه ورزشی را نداده اند. من دوست نداشتم برنامه مان فقط به ورزش بانوان بپردازد. در برنامه ما درباره همه ورزش ها از فوتبال گرفته تا والیبال و تیراندازی صحبت میشود. در یکی از برنامه هایمان دکتر صدر درباره لیگ برتر صحبت کرد. تجربه اجرا در این برنامه برایم خیلی لذت بخش است. اگر قرار باشد گزارشگر زن فوتبال به تلویزیون ما بیاید من دوست دارم اولین نفری باشم که این کار را به عهده می گیرم.
گفتوگو با چوپان و راننده و بیکار
غیرمنتظره (۱۳۸۹) به خاطر مهمانهای ویژهای که داشت مورد توجه قرار گرفت. نامداری در این برنامه سراغ آدمهایی رفت که تا آن زمان اصلا روبه روی دوربین تلویزیون ننشسته بودند. مثلا چند نفر را با عنوان چوپان، راننده، عاشق یا بیکار به استودیوی برنامه آورد.
برنامه جمع ما شکل کامل شده غیرمنتظره بود. همان مهمانها به برنامه میآمدند و در بخش دوم جامعهشناسان و روانشناسان مباحث را از منظر تخصصی بررسی میکنند.
حاشیهها از برنامه جمع ما به سراغ آزاده نامداری آمدند. اولین بار شکستن پایه صندلی مهمان زن برنامه، خبر ساز شد. حدود ۴۰ ثانیه این تصویر پخش شد و عوامل فنی نتوانستند تصویر دیگری پخش کنند.
بار دیگر مردی که سه همسر داشت مهمان برنامه شد و از تجربیاتش گفت. آن زمان رسانهها از این اتفاق با تیتر بیگانهای در جمع ما یاد کردند.
دروغ نگوییم و قضاوت نکنیم
این مجری معتقد بود که خودش نباید همچون یک کارشناس با مهمان بحث کند. بلکه باید اجازه بدهد تا مهمان حرف دلش را بر زبان بیاورد. او در مصاحبهای عنوان کرد: اولین روز برنامه به مردم ۲ تا قول دادم؛ یکی این که در برنامه مان دروغ نگوییم. دوم این که قضاوت نکنیم. من واقعا در این برنامه های پخش شده سعی کردم درباره هیچ چیزی قضاوت نکنم. من خودم راجع به جراحی پلاستیک، اشتغال زنان و عشق عقایدی داشتم، ولی در برابر کارشناسان ساکت نشستم. نیامدم اظهارنظر شخصی کنم. اجازه دادم کارشناسان و مهمانان نظرشان را بدهند. مردم دوست دارند که مجری راستگو باشد.
سال ۱۳۹۱ اجرای برنامه سال تحویل را در کنار احسان علیخانی به عهده داشت. آن برنامه هم به خاطر حرفهای احسان علیخانی دچار حاشیه شد و این حاشیهها به ممنوعالتصویری موقت هر دو مجری انجامید.
خانمی که شما باشی (۱۳۹۱ و ۱۳۹۲) مجموعه مستندی بود که پای نامداری را به عرصه نویسندگی و تهیهکنندگی باز کرد. او به سراغ زنان مشهور و موفق میرفت و پرونده زندگی آنها را ورق میزد.
بحران جدایی و ممنوعالتصویری
در اردیبهشت ۱۳۹۲ ازدواجش با فرزاد حسنی، دیگر مجری مشهور تلویزیون خبرساز شد. این دو نفر در ۶ تیر ۱۳۹۲ به عقد هم درآمدند و حجت الاسلام سید حسن خمینی عاقد آنها بود. این ازدواج یک سال بیشتر دوام نیاورد و خیلی زود به جدایی انجامید و به حاشیههای پیرامون زندگی نامداری دامن زد.
این بحران فعالیت حرفهای نامداری را دچار اختلال کرد. پس از این جدایی وی برای مدتی از آنتن تلویزیون فاصله گرفت. همزمان زمزمههایی مبنی بر ممنوعالتصویری او هم به گوش میرسید. آزاده نامداری در سال ۹۴ با سجاد عبادی ازدواج کرد. همسرش پسر رحیم عبادی بود که در دولت هشتم ریاست سازمان ملی جوانان را برعهده داشت.
نامداری در سال ۹۵ پس از سه سال دوری از اجرا با برنامه گفتگومحور آبان را که روی تلویزیون اینترنتی آپارات پخش میشد، مجدداً به صحنه بازگشت. او در در این برنامه به گفتوگوهای چالشی با فعالان مختلف زن در عرصههای مختلف فرهنگی و اجتماعی پرداخت. نامداری همچنین در همان سال، کتابی در قالب مجموعهداستانی کوتاه از روی ماجراهای خانمی که شما باشی منتشر کرد.
تجربه بازیگری و لذت مادر بودن
در سال ۱۳۹۴ شانس خودش را در عرصه بازیگری آزمود. او به پیشنهاد پرویز شهبازی برای بازی در فیلم مالاریا پاسخ مثبت داد و این بار به عنوان بازیگر جلوی دوربین رفت.
نامداری در سالهای آخر دهه نود سعی کرد از فعالیتهای هنری فاصله بگیرد و بیشتر به زندگی شخصی برسد. او بارها در صفحه اینستاگرامش نوشته بود که حس مادر بودن برایش بهترین حس دنیاست و آن را با هیچ چیز دیگری عوض نمیکند. زندگی نامداری در دختربچهای به نام گندم خلاصه میشد.
دژاوو ناتمام ماند
نامداری فارغ التحصیل مقطع کارشناسی در رشته مدیریت صنعتی بود. اما بعدها به سراغ رشته روانشناسی و خانواده درمانی رفت و مدرک کارشناسی ارشدش را از دانشگاه شهید بهشتی گرفت. در مدتی که اجرا را کنار گذاشت، به مراجعانش مشاوره میداد و گاه در صفحه اینستاگرامش درباره مسائل روانشناسانه صحبت میکرد. اواخر سال گذشته خبر داد که قرار است در برنامهای جدید با نام دژاوو، به عنوان کارشناس حضور یابد و از منظر روانشناسی درباره موضوعات مختلف حرف بزند.
آشناپنداری یا دژاوو نامی است که برای دیدن صحنههای تکراری بر روی آن گذاشته اند. آشنا پنداری حالتی از ذهن است که در آن فرد پس از دیدن صحنهای احساس میکند آن صحنه را قبلاً دیدهاست و در گذشته با آن مواجه شدهاست.
بهار با روزهای بلندش شاید مرهم دردمان شود
آخرین ویدیویی که در پیج اینستاگرامش گذاشته، دختربچهاش گندم را نشان میدهد که دارد عید نوروز را به مردم ایران تبریک میگوید.
حرفهای نامداری در آخرین پُستهایش اگر چه گلایهآمیز است ولی بوی امید میدهد. او متنش را با این جمله آغاز کرده: «آنقدر حرف توی دلم تلمبار شده که نمیدانم چه بنویسم.» اما در نهایت به نور و امید و روشنایی رسیده است. آنجا که نوشته: «من امیدوارم، سخت امیدوار، بهار با روزهای بلندش، با خورشید عالمتابش، شاید مرهم دردمان شود… شاید بهارمان واقعی باشد چه معلوم.»
حاشیهها تا آخرین نفس دست از سر او برنداشتند. زمانی سراغ زندگی شخصیاش رفتند و زمانی هم فعالیت حرفهای او را تحت الشعاع قرار دادند. حالا نحوه رفتن او تبدیل به یک معمای مبهم شده است. او همیشه روی آنتن زنده تاکید میکرد که من به عنوان یک مجری دیگران را قضاوت نمیکنم. حالا از مخاطبانش هم انتظار دارد همین مسیر را در پیش بگیرند. بهتر است به جای فکر کردن به چرایی و چگونگی درگذشت او برای شادی روحش دعا کنیم و نمک بر زخم بازماندگانش نپاشیم. روحش قرین رحمت و آمرزش الهی.
- نویسنده :
- منبع : ایرنا