19 دی: با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به وسیله امام در بیست و هفتم تیر ماه سال ۶۷، جنگ تحمیلی علیه ایران به طور رسمی پایان گرفت هر چند که متجاوزان باز هم آرام ننشستند.
جنگ هشت ساله رژیم بعث عراق علیه ایران، با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد از طرف ایران در بیست و هفتم تیرماه سال ۶۷ به طور رسمی پایان پذیرفت. مرحوم آیت الله هاشمی که خود فرماندهی این جنگ را بر عهده داشت به روایت علت پذیرش قطعنامه از طرف امام خمینی (س) پرداخته است که خواندنی است:
بر اثر پیشرفتهای نظامی ما، فشار سیاسی بین المللی، جدی میشد. آنها فهمیده بودند که در میدان جنگ، نمیتوانند ما را شکست بدهند. ما در محاصره اقتصادی بودیم، به ما سلاح نمیفروختند.
ما موشک، هواپیما و همه ابزار جنگ را به کار گرفتیم و سیادت خود را بر دریا حفظ کردیم. در برخورد با امریکا برای ما مشخص شد که امریکا جلو میآید؛ فهمیدیم که نمیخواهند بگذارند، ما پیروز این میدان باشیم، آنان به جای عراق میجنگیدند. حمله به ایرباس یک اخطار بود و اینکه امریکا حدی برای تجاوز به ایران قائل نبود و این تجاوز اهداف نظامی و اقتصادی و مردمی را در برمی گیرد. همزمان به سکوهای نفتی و کشتیهای غیرنظامی و ناوهای جنگی حمله کردند. بنابراین، ما در خلیج فارس با امریکا، فرانسه و انگلیس مواجه بودیم. من بعد از بمباران، به حلبچه رفتم؛ وحشتناک بود، مردم با تنفس گاز درو شده بودند، غیر قابل تحمل بود.
مشکل دیگر ما از اینجا شروع شد که دولت، به امام نامه نوشت و رسماً اعلام کرد که ما دیگر نمیتوانیم هزینه جنگ را بپردازیم. سپاه هم، به امام نامه نوشت و اعلام کرد، حالا که امریکا وارد عمل شده است، اگر میخواهیم بجنگیم باید حمایت وسیعتری بشود. این نامه، یک سند بسیار مهم است که سرلشکر رضایی نوشته و نیازهای جنگ را اعلام کرده است و مهمتر از همه اینها، جدیتر و وسیعتر شدن حمله به عراق غیر نظامیان و شهرهای دور از جبهه بود، که برای نجات خود مرتکب میشد و حامیانش امکانات لازم را در اختیارش میگذاشتند. اینکه الان شایع است، فقط من امام را قانع کردم! درست نیست. این مطالب در جلسه سران مطرح میشد که حاج احمد آقا هم بود. در آن جلسه ما به این نتیجه رسیدیم که باید آتش بس را بپذیریم و به صورت دسته جمعی پیش امام رفتیم. خدمت امام که رسیدیم موضوع پذیرش آتش بس را مطرح کردیم. امام هم قبلاً نامه آقای محسن رضایی و نامه دولت را دیده بودند. ایشان هم آمادگی داشتند؛ لذا پیشنهاد ما را تأیید کردند.
پس از تصمیم گیری در بارۀ آتش بس این موضوع مطرح شد که سیاست ما ایستادگی تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون بوده است و امام هم تأکید کرده بودند که: «اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد، ما ایستاده ایم». لذا ضروری بود که دربارۀ سیاست جدید، توضیحات لازم به مردم داده شود، من پیشنهاد کردم که من فرمانده جنگ هستم و مسئولیت آتش بس را به عهده میگیرم و اعلام میکنم که موافق ادامه جنگ نیستم. امام فرمودند که: «من میگویم».
ما گفتیم که شما در جنگ مسئولیتی نداشتید، فقط سیاست جنگ را میگفتید، جنگ را ما مدیریت میکردیم؛ لذا ما به توافق نرسیدیم که امام دفاع کنند. ایشان گفتند که: «شما علما و شخصیتهای مؤثر را جمع کنید و آنها را توجیه کنید که در چه شرایطی هستیم، تا همه دفاع کنند». در دفتر رئیس جمهور، این جلسه تشکیل شد. جمع کثیری از شخصیتها و بزرگان نظامی و غیرنظامی آمدند. احمد آقا به ما خبر دادند که امام درباره آتش بس نامه ای نوشته اند. ما قبل از آن خبری نداشتیم که امام نامه نوشته اند؛ یعنی بنا نبود که نامه ای بنویسند.
امام بعداً به من فرمودند که: «من فکر کردم مسأله مهمی است و من هم باید در آن شرکت کنم». بالاخره به جای اینکه ما آتش بس را توجیه کنیم، امام آن نامه را نوشتند.(1)
آن نامه مشکل بزرگی را حل کرد. برای آنهایی که در مسائل جنگ حساس بودند و از مسائل مطلع بودند، پذیرش موضع جدید خیلی سخت نبود؛ اما آنهایی که بیرون بودند و همیشه خبر فتح را میشنیدند، پذیرش آن برایشان آسان نبود. آن نامه امام بسیار کمک کرد. در این خصوص هیچ قراری نبود، این از مردانگیهای خود امام بود که این کار را کردند، تشخیص درستی هم دادند؛ چون در همان جلسه هم، بعضیها مخالفت را شروع کرده بودند.
دربارۀ خاتمه جنگ، موضوع مهمی که یکی از عوامل ختم جنگ است، این بود که اواخر جنگ امکانات دو طرف برای حمله به شهرها و غیر نظامیها زیاد شده بود. ما با بُرد تقریباً 200 کیلومتر موشک میساختیم که به تولید انبوه رسیده بود. عراق نیز با موشکهایش تهران را میزد. این نگرانی بسیار جدی بود که بعد از حلبچه، جنگ به کشتار غیر نظامیان تبدیل شود. ما هم اگر میخواستیم اسلحه شیمیایی به کار بگیریم، توانایی آن را داشتیم. آنچه در جنگهای جهانی اتفاق افتاد و از میلیونها کشته صحبت میکنند، اینها هم قابل پیش بینی بود. ما نمیخواستیم چنین شود؛ چون اولاً: روی آینده عراق حساب میکردیم؛ ثانیاً: آنان مسلمان هستند و ما نمیتوانستیم آنان را بکشیم. اصولاً اکثر مردم عراق از اقدامات صدام راضی نبودند. از این طرف هم، مردم ما آسیب میدیدند. این مورد را باید مهمترین عامل پذیرش قطعنامه از طرف امام حساب کنیم. من این مسائل را خدمت امام گفته بودم و ایشان در جریان کاربرد این نوع سلاحها قرار گرفته بودند.(2)
قبول قطعنامه 598 تبلور صلح حدیبیّه!
اصل تصمیم شجاعانه ای که امام در این مقطع، دربارۀ پذیرش قطعنامه شورای امنیت گرفتند، که ما میدانیم با فطرت، روحیه عظیم، قوی و قاطع ایشان که در گذشته آن را نفی میفرمودند، چه مقدار منافات داشته و وقتی مصلحت اسلام را تشخیص دادند؛ اینگونه آگاه و شجاع و بدون یک ذره پرده پوشی فرمود: «من تا چند روز پیش، نظرم غیر از این بود و امروز نظرم این است و آبروی خودم را اگر داشته باشم با خدا بر سر مصالح مسلمین معامله کردم.» این حرف از یک پیرمرد سالخورده محبوب، عظیم و عزیزی که در زندگی سابقه ندارد حرف خودش را به این آسانی پس بگیرد و یک راه جدیدی را ترسیم بکند که برای بعضی از افکار ساده اندیش سؤال انگیز باشد، بزرگترین نشانه عظمت روح و سلامت روان است.
من به واقع تبلور تصمیم پیغمبر اکرم را در «حدیبیّه» که به دستور صریح خداوند جهان و پیام جبرائیل انجام گرفت، در این حرکت امام میبینم. آن روز که اطرافیان پیغمبر برای او اشک میریختند و میگفتند: «ما با امضای این پیمان نامه ذلیل شدیم». قرآن در مقابل آنها فرمود: انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً ساده اندیشان، آن پیمان را خفت تلقی میکردند؛ ولی قرآن کریم، آن را «فتح مبین» معرفی کرد که تاریخ نشان داد چه فتح مبینی بوده است.
۱. فرازهایی از بیانیه حضرت امام خمینی - سلام اللّه علیه - درباره پذیرش قطعنامه 598: ما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً" مسأله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً" برای من بود؛ این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً" خودداری میکنم و به امید خداوند درآینده روشن خواهدشد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم، و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم. و خدا میداند که اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمیبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست؟ همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلّم است ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود ...
در آینده ممکن است، افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم، این مسأله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بی خبرند و نمیدانند کسی که فقط برای رضای خدابه جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است، حوادث زمان به جاودانگی و بقاء و جایگاه رفیع آن لطمه ای وارد نمیسازد. ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیمائیم و در گذر زمان، تاریخ انقلاب و آیندگان، آن را جستجو نماییم ... خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهداء! و بدا به حال من که هنوز مانده ام وجام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم. و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! ... آری دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش میآید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگی را در پیش رو داریم ...
من باز میگویم که قبول این مسأله برای من از زهر کشندهتر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم. و نکته ای که تذکر آن لازم است؛ این است که در قبول قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکای خود، تصمیم گرفته اند و کسی و کشوری در این امر مداخله نداشته است ... و تأکید میکنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان نیستم مسئولان مورد اعتماد من هستند. آنها را از این تصمیمی که گرفته اند شماتت نکنید، که برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است ... ( صحیفه امام؛ ج 21، ص 96)
۲. هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ حقیقتها و مصلحتها؛ ص 94 ـ 100.
برشی از کتاب امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ ص ۳۲۶-۳۳۰؛ چاپ چهارم (۱۳۹۲)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج
بر اثر پیشرفتهای نظامی ما، فشار سیاسی بین المللی، جدی میشد. آنها فهمیده بودند که در میدان جنگ، نمیتوانند ما را شکست بدهند. ما در محاصره اقتصادی بودیم، به ما سلاح نمیفروختند.
ما موشک، هواپیما و همه ابزار جنگ را به کار گرفتیم و سیادت خود را بر دریا حفظ کردیم. در برخورد با امریکا برای ما مشخص شد که امریکا جلو میآید؛ فهمیدیم که نمیخواهند بگذارند، ما پیروز این میدان باشیم، آنان به جای عراق میجنگیدند. حمله به ایرباس یک اخطار بود و اینکه امریکا حدی برای تجاوز به ایران قائل نبود و این تجاوز اهداف نظامی و اقتصادی و مردمی را در برمی گیرد. همزمان به سکوهای نفتی و کشتیهای غیرنظامی و ناوهای جنگی حمله کردند. بنابراین، ما در خلیج فارس با امریکا، فرانسه و انگلیس مواجه بودیم. من بعد از بمباران، به حلبچه رفتم؛ وحشتناک بود، مردم با تنفس گاز درو شده بودند، غیر قابل تحمل بود.
مشکل دیگر ما از اینجا شروع شد که دولت، به امام نامه نوشت و رسماً اعلام کرد که ما دیگر نمیتوانیم هزینه جنگ را بپردازیم. سپاه هم، به امام نامه نوشت و اعلام کرد، حالا که امریکا وارد عمل شده است، اگر میخواهیم بجنگیم باید حمایت وسیعتری بشود. این نامه، یک سند بسیار مهم است که سرلشکر رضایی نوشته و نیازهای جنگ را اعلام کرده است و مهمتر از همه اینها، جدیتر و وسیعتر شدن حمله به عراق غیر نظامیان و شهرهای دور از جبهه بود، که برای نجات خود مرتکب میشد و حامیانش امکانات لازم را در اختیارش میگذاشتند. اینکه الان شایع است، فقط من امام را قانع کردم! درست نیست. این مطالب در جلسه سران مطرح میشد که حاج احمد آقا هم بود. در آن جلسه ما به این نتیجه رسیدیم که باید آتش بس را بپذیریم و به صورت دسته جمعی پیش امام رفتیم. خدمت امام که رسیدیم موضوع پذیرش آتش بس را مطرح کردیم. امام هم قبلاً نامه آقای محسن رضایی و نامه دولت را دیده بودند. ایشان هم آمادگی داشتند؛ لذا پیشنهاد ما را تأیید کردند.
پس از تصمیم گیری در بارۀ آتش بس این موضوع مطرح شد که سیاست ما ایستادگی تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون بوده است و امام هم تأکید کرده بودند که: «اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد، ما ایستاده ایم». لذا ضروری بود که دربارۀ سیاست جدید، توضیحات لازم به مردم داده شود، من پیشنهاد کردم که من فرمانده جنگ هستم و مسئولیت آتش بس را به عهده میگیرم و اعلام میکنم که موافق ادامه جنگ نیستم. امام فرمودند که: «من میگویم».
ما گفتیم که شما در جنگ مسئولیتی نداشتید، فقط سیاست جنگ را میگفتید، جنگ را ما مدیریت میکردیم؛ لذا ما به توافق نرسیدیم که امام دفاع کنند. ایشان گفتند که: «شما علما و شخصیتهای مؤثر را جمع کنید و آنها را توجیه کنید که در چه شرایطی هستیم، تا همه دفاع کنند». در دفتر رئیس جمهور، این جلسه تشکیل شد. جمع کثیری از شخصیتها و بزرگان نظامی و غیرنظامی آمدند. احمد آقا به ما خبر دادند که امام درباره آتش بس نامه ای نوشته اند. ما قبل از آن خبری نداشتیم که امام نامه نوشته اند؛ یعنی بنا نبود که نامه ای بنویسند.
امام بعداً به من فرمودند که: «من فکر کردم مسأله مهمی است و من هم باید در آن شرکت کنم». بالاخره به جای اینکه ما آتش بس را توجیه کنیم، امام آن نامه را نوشتند.(1)
آن نامه مشکل بزرگی را حل کرد. برای آنهایی که در مسائل جنگ حساس بودند و از مسائل مطلع بودند، پذیرش موضع جدید خیلی سخت نبود؛ اما آنهایی که بیرون بودند و همیشه خبر فتح را میشنیدند، پذیرش آن برایشان آسان نبود. آن نامه امام بسیار کمک کرد. در این خصوص هیچ قراری نبود، این از مردانگیهای خود امام بود که این کار را کردند، تشخیص درستی هم دادند؛ چون در همان جلسه هم، بعضیها مخالفت را شروع کرده بودند.
دربارۀ خاتمه جنگ، موضوع مهمی که یکی از عوامل ختم جنگ است، این بود که اواخر جنگ امکانات دو طرف برای حمله به شهرها و غیر نظامیها زیاد شده بود. ما با بُرد تقریباً 200 کیلومتر موشک میساختیم که به تولید انبوه رسیده بود. عراق نیز با موشکهایش تهران را میزد. این نگرانی بسیار جدی بود که بعد از حلبچه، جنگ به کشتار غیر نظامیان تبدیل شود. ما هم اگر میخواستیم اسلحه شیمیایی به کار بگیریم، توانایی آن را داشتیم. آنچه در جنگهای جهانی اتفاق افتاد و از میلیونها کشته صحبت میکنند، اینها هم قابل پیش بینی بود. ما نمیخواستیم چنین شود؛ چون اولاً: روی آینده عراق حساب میکردیم؛ ثانیاً: آنان مسلمان هستند و ما نمیتوانستیم آنان را بکشیم. اصولاً اکثر مردم عراق از اقدامات صدام راضی نبودند. از این طرف هم، مردم ما آسیب میدیدند. این مورد را باید مهمترین عامل پذیرش قطعنامه از طرف امام حساب کنیم. من این مسائل را خدمت امام گفته بودم و ایشان در جریان کاربرد این نوع سلاحها قرار گرفته بودند.(2)
قبول قطعنامه 598 تبلور صلح حدیبیّه!
اصل تصمیم شجاعانه ای که امام در این مقطع، دربارۀ پذیرش قطعنامه شورای امنیت گرفتند، که ما میدانیم با فطرت، روحیه عظیم، قوی و قاطع ایشان که در گذشته آن را نفی میفرمودند، چه مقدار منافات داشته و وقتی مصلحت اسلام را تشخیص دادند؛ اینگونه آگاه و شجاع و بدون یک ذره پرده پوشی فرمود: «من تا چند روز پیش، نظرم غیر از این بود و امروز نظرم این است و آبروی خودم را اگر داشته باشم با خدا بر سر مصالح مسلمین معامله کردم.» این حرف از یک پیرمرد سالخورده محبوب، عظیم و عزیزی که در زندگی سابقه ندارد حرف خودش را به این آسانی پس بگیرد و یک راه جدیدی را ترسیم بکند که برای بعضی از افکار ساده اندیش سؤال انگیز باشد، بزرگترین نشانه عظمت روح و سلامت روان است.
من به واقع تبلور تصمیم پیغمبر اکرم را در «حدیبیّه» که به دستور صریح خداوند جهان و پیام جبرائیل انجام گرفت، در این حرکت امام میبینم. آن روز که اطرافیان پیغمبر برای او اشک میریختند و میگفتند: «ما با امضای این پیمان نامه ذلیل شدیم». قرآن در مقابل آنها فرمود: انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً ساده اندیشان، آن پیمان را خفت تلقی میکردند؛ ولی قرآن کریم، آن را «فتح مبین» معرفی کرد که تاریخ نشان داد چه فتح مبینی بوده است.
۱. فرازهایی از بیانیه حضرت امام خمینی - سلام اللّه علیه - درباره پذیرش قطعنامه 598: ما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً" مسأله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً" برای من بود؛ این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً" خودداری میکنم و به امید خداوند درآینده روشن خواهدشد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم، و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم. و خدا میداند که اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمیبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست؟ همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلّم است ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود ...
در آینده ممکن است، افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم، این مسأله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بی خبرند و نمیدانند کسی که فقط برای رضای خدابه جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است، حوادث زمان به جاودانگی و بقاء و جایگاه رفیع آن لطمه ای وارد نمیسازد. ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیمائیم و در گذر زمان، تاریخ انقلاب و آیندگان، آن را جستجو نماییم ... خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهداء! و بدا به حال من که هنوز مانده ام وجام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم. و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! ... آری دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش میآید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگی را در پیش رو داریم ...
من باز میگویم که قبول این مسأله برای من از زهر کشندهتر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم. و نکته ای که تذکر آن لازم است؛ این است که در قبول قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکای خود، تصمیم گرفته اند و کسی و کشوری در این امر مداخله نداشته است ... و تأکید میکنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان نیستم مسئولان مورد اعتماد من هستند. آنها را از این تصمیمی که گرفته اند شماتت نکنید، که برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است ... ( صحیفه امام؛ ج 21، ص 96)
۲. هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ حقیقتها و مصلحتها؛ ص 94 ـ 100.
برشی از کتاب امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ ص ۳۲۶-۳۳۰؛ چاپ چهارم (۱۳۹۲)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج
- نویسنده :
- منبع :
https://19dey.com/news/22977