19 دی: شبکه‌های اجتماعی فرصت بی‌نظیری برای همه کسانی فراهم کرده‌اند که گمان می‌کنند راه نجات بشر را کشف کرده‌اند. مربی‌های خودخوانده در شبکه‌های اجتماعی حرف می‌زنند و برای خودشان مخاطبان و پیروانی دست و پا می‌کنند یا کسب‌وکاری راه می‌اندازند. از یک نگاه، این رفتارها بی‌شباهت به آنچه در فرقه‌ها انجام می‌شود، نیست، اما از سوی دیگر شبکه‌های اجتماعی، برای همیشه، قواعد فرقه‌گرایی را تغییر داده‌اند.
روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: محمد ملاعباسی در مقاله‌ای که در بیست‌ویکمین شماره فصلنامه ترجمان علوم انسانی نوشته، به این موضوع پرداخته است. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از مقاله این دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی است.
از جست‌وجوی واژه تمرکز تا یافتن هزاران فرقه در اینستاگرام
به عنوان آدمی که روزانه ساعت‌های نه‌چندان اندکی از وقتش را در شبکه‌های مختلف اجتماعی می‌گذراند، فکر می‌کنم بزرگ‌ترین مشکل شبکه‌های اجتماعی ناکارآمدبودن فاحش بخش «جست‌وجو» در آنهاست. پیداکردن محتوایی که قبلاً در اینستاگرام یا توئیتر خوانده‌اید و جایی ذخیره نکرده‌اید، مخصوصاً اگر چند ماهی از آن گذشته باشد اگر نشدنی نباشد، فقط با شانس و اقبال ممکن است. حتی گاهی فکر می‌کنم که بخش جست‌وجو در این شبکه‌ها به عمد تا این اندازه ابتدایی و بی‌فایده نگه داشته شده است تا بیش از اینکه کاربر بتواند فعالانه در آنها دنبال محتوا بگردد، مجبور باشد به هوش مصنوعی شبکه اعتماد کند و جیره‌خوار آن شود. با این‌همه، زیاد پیش می‌آید که موضوع یا عبارتی را در شبکه‌های اجتماعی جست‌وجو کنم.
مدتی پیش، زیر فشار کاری شدیدی بودم اما تمرکز نداشتم و ساعت‌های متمادی، بی‌هدف در اینستاگرام می‌چرخیدم. یک جا که واقعاً به مرزهای استیصال رسیده بودم، با خودم گفتم بیا در همین اینستاگرام دنبال تمرکز بگرد؛ شاید این زهر، تریاک هم بشود. بخش اکسپلور را باز کردم - متناسب با ول‌چرخیدن‌های آن روزها، سرتاسر اکسپلور اینستاگرامم پر بود از شفق قطبی، سنگ‌های نیمه‌قیمتی، طراحی با مداد و پرندگان - و در نوار بالایش که به کاربر اجازه جست‌وجو می‌دهد، نوشتم «تمرکز». فهرستی از صفحه‌ها آمد. در نام کاربری یا توضیحاتی که داشتند چنین کلماتی نوشته شده بود: «مربی تمرکز»، «کمپ تمرکز»، «کارگاه تمرکز و توجه»، «باشگاه متمرکزها» و از این قبیل. چند تا را باز کردم و وارد دنیایی شدم که تا آن روز اگرچه نمونه‌هایش را گذری دیده بودم اما هیچ‌وقت جدی نگرفته بودم. بیشتر صفحه‌ها نوعی آلبوم تک‌نفره تکراری بود. احساس می‌کردی صاحب صفحه با دو سه دست لباس، رفته آتلیه و به عکاس گفته از من تعدادی عکس بگیر؛ همه خیلی جدی، همه خیره به افق، همه غرق در اندیشه. بعد روی هر کدام از این عکس‌ها جملاتی نوشته و در صفحه‌اش بارگذاری کرده است.
در نگاه اول، صفحه‌هایشان به نظرم خسته‌کننده و یکنواخت آمد، نه تنوع رنگ داشت و نه حتی حال‌وهوای عکس‌ها عوض می‌شد. شبیه بنرهایی بود که مدرسه‌ها برای تجلیل از دانش‌آموزانی که معدل بالا گرفته‌اند، روی دیوار می‌چسبانند. بعد فکر کردم شاید این از ملزومات تمرکز باشد، یعنی احتمالاً آدمی که می‌خواهد در صفحه‌اش دیگران را به تمرکز دعوت کند نباید چندان رنگ‌ولعاب صفحه‌اش را زیاد کند؛ چون نقض غرض خواهد شد. معمولاً هر وقت که یکی از آنها را باز می‌کردم، ده‌ها استوری داشتند. آنجا از طرفدارانی که گفته بودند با آموزه‌های آنها زندگی‌شان زیر و رو شده است، تشکر می‌کردند یا سؤالاتی را که در خصوصی از آنها پرسیده بودند، جواب می‌دادند. وقتی زیر هر فهرست بخش نظرات را نگاه می‌کردی، صدها تشویق، «احسنت»، «دقیقاً»، «درود» و «مثل همیشه عالی» پشت سر هم ردیف شده بود. انگار نوعی آیین پرستش در جریان بود و این مربیان تمرکز مثل نجات‌دهندگانی آمده بودند تا دست فالوورهای گمگشته‌شان را بگیرند و به ساحل خوشبختی برسانند. البته در بیشتر صفحه‌ها، برای مشتاق‌ترها، راه‌هایی تعبیه شده بود تا بیشتر و سریع‌تر پیشرفت کنند. بعضی از صفحه‌ها «کره‌های سنگی» می‌فروختند که هنگام تمرکز باید در دستتان می‌چرخاندید یا گیاهان مقدسی که می‌توانستید دود کنید تا محیط برای تمرکز بیشتر مساعد شود و در نهایت، اگر واقعاً می‌خواستید به جایی برسید، بهتر بود در کلاس‌های آنلاین یا حضوری مربی ثبت‌نام می‌کردید تا بصورت خصوصی یا نیمه‌خصوصی تکنیک‌های تمرکز را یاد بگیرید. در هر صفحه، دنیایی شلوغ و پرهیاهو زیر آن آلبوم تکراری عکس‌ها در جریان بود. دنیایی که زبان و کلمات خاص خودش را داشت، آیین‌ها و منسک‌های منحصربه‌فردی در آن جاری بود و راه ویژه‌ای را برای زندگی پیشنهاد می‌داد.
این دنیاها که تعدادشان هم کم نیست و به مربی‌های تمرکز هم محدود نمی‌شود، چطور باید تحلیل کرد؟ آیا باید آنها را فرقه‌هایی خطرناک و مسموم‌کننده به شمار آورد که منبع جعلیات و خرافات آرامش بخشند یا شیوه‌های جدید طرفداری و همبستگی؟
اینستاگرام «پیرو» را جایگزین «دوست» کرد
سال ۲۰۱۲ که اینستاگرام راه افتاد، آماندا مونتل دانشجوی زبان‌شناسی بود. وقتی برنامه را نصب کرد، اولین کلمه‌ای که نظرش را جلب کرد «فالوور» بود. فیسبوک کسانی که صفحه کسی را دنبال می‌کردند «دوست» می‌نامید اما «فالوور» - به معنی پیرو یا دنبال‌کننده - زنگ متفاوتی در گوش او داشت؛ او این واژه را از زبان پدرش فراوان شنیده بود.
پدر آماندا، وقتی ۱۴ ساله بود، بدون آنکه حق انتخاب داشته باشد، به اجتماعی فرقه‌گونه به نام «سینانون» پیوست که در بیابان‌های اطراف سان‌فرانسیسکو زندگی می‌کردند. سینانون در آغاز جایی بود برای مراقبت از معتادانی که به‌خاطر شدت وابستگی‌شان به موادمخدر از جامعه رانده شده بودند، اما بعداً هر کسی که به شیوه زندگی اشتراکی آنجا علاقه‌مند بود نیز می‌توانست به آن ملحق شود. رهبران سینانون ادعا می‌کردند که این اجتماع را به شیوه‌ای سوسیالیستی اداره می‌کنند. بچه‌ها را در پادگان مخروبه‌ای چند مایل دورتر از پدر و مادرهایشان نگه می‌داشتند، خیلی از زوج‌ها بعد از پیوستن به سینانون به دستور رئیس فرقه، «چاک» (نام اصلی‌اش چارلز دیدریش بود)، از هم جدا می‌شدند و با کسان دیگری ازدواج می‌کردند.
پدر آماندا، بعد از سه سال از این فرقه گریخت، به دانشگاه رفت و به عصب‌شناسی متخصص تبدیل شد. با این حال، داستان‌هایی که از فالوورهای چاک در آن فرقه تعریف می‌کرد جزء خاطرات پررنگ آماندا در دوران کودکی بود.
مونتل به یاد می‌آورد وقتی که کلمه «فالوور» را در اینستاگرام دید، رو به دوستانش کرد و گفت «این برنامه را برای فرقه‌ها ساخته‌اند؟ حالا همه به فکر این نمی‌افتند که یک فرقه کوچک برای خودشان به راه بیندازند؟ژ» طولی نکشید که سؤال مونتل به جواب رسید. با فراگیرشدن اینستاگرام، هزاران نفر بساط معنویت‌های جایگزینشان را آنجا پهن کردند. طالع‌بین‌ها، شمن‌ها، پیشگوهای وایکینگی، مروجان حکمت سرخ‌پوستی، کاهنان خودخوانده معابد باستانی، منجمانی که براساس اصول کهن ستاره‌بینی هر شب اعلام می‌کردند، هر زمانی برای چه کارهایی خوب است و سمت چه کارهایی نباید رفت.
شبکه‌های اجتماعی فرصت بی‌نظیری برای «مرئی‌شدن» این محفل‌ها به وجود آورد اما ماهیت آنها را نیز از جهات مهمی تغییر داد. بنابراین اگر بخواهیم صفحاتی را که در شبکه‌های اجتماعی حول چنین عقایدی ساخته شده‌اند، «فرقه» بدانیم، احتمالاً باید در تعاریف سنتی‌مان از این واژه بازبینی کنیم.
مراقب فرقه‌های افراطی باشید
روان‌شناسان، جامعه‌شناسان، دین‌پژوهان و دیگر متخصصان علوم انسانی تحقیقات وسیعی درباره فرقه‌ها انجام داده‌اند. بوز هرینگتون در مقاله‌ای در آتلانتیک می‌گوید در قدم اول باید تفاوتی قائل شویم بین گروه‌های دینی بی‌خطر و گروه‌های افراطی. او روزنامه‌نگاری تحقیقی است که خود سال‌ها عضو یک فرقه افراطی بود و بعد از آنها گسست و مطالعه درباره سازوکار فرقه‌ها را شروع کرد. از نظر هرینگتون، ممکن است هر گروهی دارای «عقاید عجیب‌وغریب» باشند و انواع و اقسامی از آیین‌های جمعی را به جای آورند اما فقط دسته کوچکی از این گروه‌ها راه افراط را در پیش می‌گیرند و به فرقه‌هایی خطرناک تبدیل می‌شوند. فرقه‌های خطرناک معمولاً در چند خصیصه مشترکند؛ از جمله اینکه در همه آنها به انحای مختلف با انتقاد و تردید درباره حرف‌ها و تصمیمات رهبران مخالفت می‌شود و از اعضا می‌خواهند تا اطاعتی بی‌چون‌وچرا از خودشان نشان بدهند. منزوی‌کردن اعضا و مجازات آنها در صورت تمایل به ترک گروه خصیصه مشترک دیگری است که اهمیت زیادی در افراطی‌شدن گروه دارد و در نهایت تلاش برای ساختن هویتی جدید از طریق تغییر اسم اعضا، بیرون‌کشیدن آنها از مناسبات خانوادگی قبلی‌شان و ترغیب آنها به ستیزه فکری و رفتاری با عرف‌های جامعه. بدین‌ترتیب نوعی نگرش سرسختانه «ما در برابر آنها» در این گروه‌ها شکل می‌گیرد که می‌تواند اعضا را قانع کند تا علیه «دشمنان» خودشان به جنگ برخیزند. در مقابل، هر چه گروه بازتر باشد و تلاش نکند تا خدمت به فرقه را به یگانه وظیفه اعضای خود تبدیل کند، احتمال کمتری دارد که به افراطی‌گری کشیده شود یا به اعضای خود آسیب‌های جبران‌ناپذیر بزند.
دود فرقه‌ها از اینستاگرام بلند می‌شود
حالا می‌توانیم به سؤالی بازگردیم که در ابتدای این نوشته مطرح کردیم: آیا این صفحه‌های پرطرفدار معنویت‌های جایگزین در شبکه‌های اجتماعی را می‌شود فرقه نامید؟ آماندا مونتل، در کتاب جدید خود، «فرقه‌گرا: زبان تعصب»، این سؤال را از منظر تازه‌ای می‌کاود. از نظر مونتل، گوروها (مربی‌ها و مرشدها)‌ی اینستاگرامی، اگرچه مانند اسلاف خود، به شکل خستگی‌ناپذیری به فالوورهای خود وعده‌های عجیب‌وغریب می‌دهند و آنها را به وفاداری و پیروی دعوت می‌کنند اما از برخی از سمی‌ترین قابلیت‌های قبلی محرومند. مهم‌تر از همه اینکه آنها تا وقتی فعالیت‌هایشان به سطح شبکه‌های اجتماعی محدود است، نمی‌توانند پیروانشان را از نظر فیزیکی تهدید یا منزوی کنند. حتی پروپاقرص‌ترین فالوورهای این گوروها نیز در مقایسه با اعضای فرقه‌های قدیمی، آزادی قابل‌توجهی برای ترک‌کردن گروه و شنیدن حرف‌های دیگران دارند. با این حال، نباید گمان کرد که دوران فرقه‌ها کاملاً به‌پایان رسیده است. می‌توانیم بگوییم که فرقه‌ها هم حالت سخت خود را از دست داده‌اند، اما دودی که از آنها باقی مانده در جای جای جهان فرهنگی امروز استشمام می‌شود. آشکارترین جلوه این حضور را می‌توان در تکثیر و رواج عناصر زبانی دانست که مشخصه زبان «فرقه‌گرا» هستند.
زندگی را در یک نفر یا یک گروه خلاصه نکنیم
مونتل در کتاب تحسین‌شده خود توضیح می‌دهد که چطور کلیشه‌های اندیشه‌خفه‌کن، دوگانه‌سازی‌های «ما در برابر آنها»، بیگانه‌هراسی، ارعاب‌افکنی و جعلیات حالا به الگویی تبدیل شده است که حتی رهبران سیاسی عالی‌رتبه از آنها استفاده می‌کنند. این زبان فرقه‌گرایانه که اثر آن را از سیاست و رسانه تا باشگاه‌های ورزشی، تبلیغات تلویزیونی، کلیپ‌های کوتاهی که برای یکدیگر می‌فرستیم و صفحات شلوغ شبکه‌های اجتماعی می‌شود دید، آرام و ناخودآگاه، تبعات پیوستن به یک فرقه را به بار می‌آورند، حتی وقتی که بدون مزاحمت در خانه‌های خودمان نشسته‌ایم. این عناصر زبانی جذاب و اغواگرند که ما را عادت می‌دهند تا به گفتارهایی توجه نشان دهیم که جنجالی، افراطی و متعصبانه باشند. با این همه، چه کسی است که گاهی دلش نخواهد به جمعی عجیب و غریب بپیوندد؟ ما انسان‌ها نیاز عمیقی به تجربه‌های جمعی داریم. در ماهیت ماست که بخواهیم دوشادوش دیگران به چیزی ایمان بیاوریم و برای رسیدن به هدفی تلاش کنیم.
مونتل، در جمع‌بندی خود در کتاب فرقه‌گرا، نکته مهمی را در این زمینه یادآوری می‌کند: شناخت فرقه‌ها و الگوهای زبانی و رفتاری آنها نباید به جمع‌هراسی یا وسواسی ناخوشایند در پرهیز از رفتارهای فرقه‌ای منجر شود. بلکه کافی است ابزارهایی داشته باشیم تا بتوانیم آنچه می‌شنویم را به شکلی انتقادی ارزیابی کنیم و هر جا لازم شد صحت‌سنجی کنیم و همیشه به خاطر داشته باشیم که زندگی پیچیده‌تر از آن است که بشود آن را در یک نفر یا یک گروه خلاصه کرد.


  • نویسنده :
  • منبع :