19 دی: «این دفترچۀ خاطرات روزهای زندان فاطمی است که بعدها پرستاری به من رساند و من به آقای احمدینژاد دادم. این دفترچه در تمام این سالها همراه من در لندن بوده و با این که بسیاری خواستار خرید آن بودند اما من اهل این کار نبودم و به ایران که آمدم به آقای احمدینژاد دادم.»
مهرداد خدیر در یادداشتی در عصر ایران نوشت: «درگذشت خانم پریوش سطوتی در بیمارستان «سنتمری» لندن و در ۸۹سالگی تنها به این خاطر اهمیت و خَبَریّت ندارد که او همسر دکتر سیدحسین فاطمی بوده؛ اگر چه تنها یک دورۀ بسیار کوتاه با وزیر خارجۀ شهید دولت ملی دکتر محمد مصدق زندگی کرده باشد که البته یادگاری هم بر جای گذاشتند. به این خاطر هم هست که در سالهای ۸۷ تا ۹۰ خورشیدی خود او هم در دورۀ احمدینژاد به یک چهرۀ خبرساز در رسانههای ایران بدل شد.
ماجرا از این قرار است که اوایل سال ۸۷ به دعوت رسمی اسفندیار رحیممشایی، رییس وقت شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور، و پس از سالها برای شرکت در نشستی به تهران آمد و پس از اتمام نشست یا همایش آن قدر در محل اقامت خود (هتل لاله) ماند و این اقامت طولانی شد و تمام هزینهها را هم شورای عالی ایرانیان سخاوتمندانه میپرداخت که ظن نیروهای امنیتی را برانگیخت و سروکارش به بازداشت هم افتاد! اول خرداد ۹۰ البته بعد از همان دورۀ کوتاه از زندان آزاد شد اما دادستان وقت تهران همان موقع به خبرگزاری فارس گفت: «دربارۀ اموال برخی ایرانیها و ملاقاتهایی که انجام داده و طلاهایی که به همراه داشته، تحقیقات مفصلی صورت گرفته و تحقیقات ادامه دارد.» و این «ادامه دارد» آخر به این معنی بود که فعلا نمیتواند از ایران خارج شود. البته خیلی هم ادامهدار نبود و به لندن برگشت.
در همان فروردین ۸۷ خانم سطوتی به دیدار رییسجمهوری وقت ایران رفت و محمود احمدینژاد نیز به گرمی از او استقبال کرده بود. در این ملاقات دفترچۀ خاطرات دکتر فاطمی در زندان را هم به رییسجمهوری ایران هدیه کرد و شاید نمیدانست او به لحاظ فکری به طیف دانشگاه علم و صنعت و ابراهیم اسرافیلیان و حسن آیت تعلق دارد یا داشته است. همان حسن آیت که پرچم حمله به دکتر مصدق در فضای مصدقی پس از پیروزی انقلاب را برافراشته بود. همان مصدق که فاطمی به خاطر او جان شیرین را فدا کرده بود و این که فاطمی را بستایی و شهید وطن بخوانیاش و همسر او را گرامی بداری اما به مراد فاطمی علاقه نداشته باشی، از شگفتیهایی است که در کنار دیگر عجایب پدیدهای به نام احمدینژاد چندان هم به چشم نیامد!
خانم سطوتی در این باره بعدتر این گونه توضیح داد: «این دفترچۀ خاطرات روزهای زندان فاطمی است که بعدها پرستاری به من رساند و من به آقای احمدینژاد دادم. این دفترچه در تمام این سالها همراه من در لندن بوده و با این که بسیاری خواستار خرید آن بودند اما من اهل این کار نبودم و به ایران که آمدم به آقای احمدینژاد دادم.»
اما چرا در بین همۀ چهرههای سیاسی ایران، احمدینژادی که هنوز به ژستهای ملی شهرت نداشت؟ دلیل آن را باید در نام دعوتکننده دانست که نزدیکترین شخص و در واقع مراد فکری احمدینژاد بود: اسفندیار رحیممشایی. البته از علاقۀ خود هم گفت و این که «آقای احمدینژاد با آن رویههای مردمی که مورد قبول دکتر فاطمی بود، همخوانی دارد» و برای خبرگزاری ایسنا این گونه شرح داد: «وقتی به ایران آمدیم اولین ملاقاتمان با آقای رحیممشایی بود. ایشان را در آن زمان نمیشناختم ولی از همان روز اول، مهر بزرگی از آقای مشایی در دل ما جای گرفت و بعد از آن با آقای احمدینژاد دیدار کردیم و آن دیدار نیز همه به گریه گذشت. با این که در تمام دوران قبل و بعد از انقلاب تمام آقایان نهایت محبت و احترام را به دکتر فاطمی گذاشتند ولی من احساس نزدیکی بیشتری با آقای احمدینژاد میکنم و تنها موقعی که به ایران آمدم و خاطرات تلخی از آن ندارم، این مقطع زمانی است.» و البته این صحبتها قبل از بازداشت اوست و چنان که در ادامه خواهد آمد این سفر هم برای او بدون خاطرات تلخ تمام نشد!
به مناسبت نوروز ۱۳۹۰ هم برای رییسجمهوری وقت ایران پیام تبریک فرستاد و هدفمندکردن یارانهها را به نفع محرومان جامعه و موفقیت تاریخی طرح دولت توصیف کرد و از آن به مثابۀ «دلیل قاطعی در اثبات شکست تحریمهای آمریکا و متحدان اروپایی آن» یاد کرد؛ تعابیری که البته نسبتی با نوع نگاه و زندگی خانم سطوتی نداشت و جدای این اظهارات برای بسیاری این پرسش ایجاد شده بود که چرا در ایران و در هتل مانده و به انگلستان بازنگشته است اما مگر میتوان از یک ایرانی پرسید: چرا در کشور خودت ماندهای؟!
او پیشتر در مهر ۱۳۸۹ با ارسال نامهای محمود احمدینژاد را به خاطر مواضعش در سفر به نیویورک و سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل ستوده و رییسجمهوری جنجالی نیز ماه بعد و به مناسبت ۱۹ آبان سالگرد اعدام دکتر فاطمی نامهای برای خانم سطوتی فرستاده بود. آقای احمدینژاد البته قول داده بود دفترچۀ خاطرات را در اختیار مورخین قرار میدهد ولی مشخص نشد به کدام مورخ تحویل داده یا داده و رسانهای نشده است.
نام خانم سطوتی اما یادآور فرماندار نظامی تهران در اوج انقلاب ۵۷ و اولین گروه اعدامی پس از پیروزی انقلاب هم هست چون سپهبد مهدی رحیمی باجناق دکتر فاطمی بود. فاطمی در زندان دژبان مرکز بود که همسر او - پریوش سطوتی - به اتفاق خواهرش به ملاقات میرفتند و یکی از افسران، دل به خواهر همسر فاطمی داد و چون دانست پدر آنان نظامی است (سرتیپ سطوتی) بیمناک گرایش سیاسی باجناق نشد و ازدواج، صورت پذیرفت و او کسی نبود جز مهدی رحیمی.
خانم سطوتی اواخر دهۀ ۸۰ که به ایران آمد همه میخواستند بدانند سرنوشت فرزندشان چه شده؛ چرا که تا سالها نام و نشانی از او نبود و معلوم شد در لندن زندگی میکند. مادر البته در تمام سالهای دهههای ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ کوشید فرزند را از سیاست و زندگی زیر سایۀ نام پدر و سرنوشت تراژیک او دور نگاه دارد و حتی زبان فارسی نمیدانست یا خیلی کم میدانست و به خاطر همین دوری در سال ۵۷ و در گرماگرم انقلاب، حاضر به امضای اطلاعیۀ معرفی شاه به عنوان قاتل پدر خود نشد. هر چند متن به انگلیسی قابل ترجمه بود تا بداند داستان چیست و شاید امضانکردن نامه به خاطر آن بود که هیچ خاطرهای از پدر نداشت یا تحت تأثیر مادر بود.
مسعود بهنود البته در کتاب «کشتگان بر سر قدرت» از فرزند فاطمی هنگام اعدام پدر با تعبیر «علی دو ساله» یاد میکند نه سیروس و بعدها شاغل به وکالت در انگلستان. همان انگلستان که درهای سفارتخانۀ آن را پدرش بست و بعدتر گفت: بستم اما نمیدانستم که تا دربار هست انگلستان به سفارتخانه نیاز ندارد! این همان سیروس بود که پسرعمویش و برادرزاده فاطمی (دکتر شاهین فاطمی که به عنوان استاد اقتصاد با تلویزیون فارسی بیبیسی مصاحبه میکرد) مدعی شد شاه تمام مخارج تحصیل او را در خارج از کشور تقبل کرده بود و حتی برای مراسم عروسی او در آمریکا هدیه فرستاد. هدیه را هم جعفر شریفامامی رییس مجلس سنا بُرد و داماد، بعدتر حقوقدان قابلی هم شد و در انگلستان وکالت میکرد و شاید به همین خاطر درگرماگرم انقلاب ۵۷ اعلامیه علیه شاه را ولو در خونخواهی پدر، امضا نکرد.
سیروس فاطمی شامگاه ۲۲ خرداد ۹۴ در پی سکته قلبی در لندن درگذشت. همین که نام تنها پسر خود را به رغم تربیت غیر مذهبی حسین گذاشته بود، نشان میداد یاد پدر را فرونکاسته است و حالا یک حسین فاطمی دیگر در این دنیا و البته نه در ایران که در انگلستان زندگی میکند؛ همچنان که یک غلامرضا تختی دیگر در آمریکا! نوههای مردانی که لحظهلحظۀ عمر خود را با عشق به ایران گذراندند دور از ایران روزگار میگذرانند و باز دربارۀ نوادۀ تختی میتوان امید داشت که به خاطر مادر اهل قلم خود (منیرو روانیپور) دست کم از زبان فارسی دور نیفتاده است.
خانم سطوتی پس از آن اقامت طولانی در هتل لاله و بازداشتی که به قاعده او را رنجاند، به انگلستان بازگشت و نتیجۀ تحقیقات هم روشن نشد اما نام او ساعاتی پس از بازداشت اسفندیار رحیممشایی، رییس دفتر رییسجمهوری، در دورۀ احمدینژاد در ۲۶ اسفند ۱۳۹۶ دوباره مطرح شد.
وقتی که آقای مشایی کپی حکم صادره علیه خود را در مقابل سفارت انگلستان آتش زد و همین برای او اتهام شد و یک روزنامهنگار اصولگرا نوشت: «چرا آقای مشایی اصرار دارد خود را در مقابل انگلیس قرار دهد؛ در حالی که پریوش سطوتی - همسر دکتر فاطمی و جاسوس انگلستان [!] - بیش از حد با او صمیمی بوده» و برای آن که میزان صمیمیت را نشان دهند تصویری منتشر کردند که با عرف عکسهای یادگاری مقامات جمهوری اسلامی با زنان فاصله دارد.
این داستان مربوط به هنگامی بود که حسن روحانی رییسجمهوری ایران بود و خبرگزاریهای اصولگرا سفیر ایران در انگلستان را هم متهم کردند و به دنبال کشف نوع رابطه او با خانم سطوتی ۸۵ ساله بودند و حمید بعیدینژاد توضیح داد: «در موقعیتی به مناسبت لزوم تقدیم هدیهای که وزارت امور خارجه در بزرگداشت مقام دکتر فاطمی، وزیر خارجه دولت ملی ایران، از تهران به سفارت در لندن ارسال کرده بود، از خانم سطوتی دعوت به عمل آمد. ایشان هم با علاقهمندی به سفارت آمدند و از آن هدیه ارزشمند نیز بسیار شادمان شدند. ایشان در این مراسم که با حضور همه همکاران سفارت همراه بود، به تلاش حدود ۷۰ ساله خود جهت حفظ اعتبار نام دکتر فاطمی و مرارتهایی که در حدود ۸۵ سال عمر خود متحمل شدند، اشاراتی داشتند. در ذیل سخنان خود، به سفری هم که در دوران ریاستجمهوری آقای احمدینژاد و به دعوت آقای مشایی به تهران داشت، نیز اشاراتی داشت و از مشکلات غیر قابل پیشبینی خود در این سفر مطالبی نقل کرد. اتفاقاً از ناراحتیهای بسیار ایشان از آثار این سفر، یکی نشر اخبار غیر واقعی در آن زمان نسبت به تلاش او برای آزادساختن اموال و املاک توقیفشده او بود - که کاملاً غیر واقعی بود - چون اصلا وی اموال و املاکی نداشت و ندارد و دیگری تقدیم دفترچه ارزشمند خاطرات مرحوم دکتر فاطمی به آقای احمدینژاد بود که با گذشت زمان هیچگاه دیگر نتوانست از آن خبری بگیرد که در دست چه کسی قرار دارد و از این بابت بسیار ناراحت بود.»
نوشتۀ سفیر ایران در بریتانیا با این جملات تأثربرانگیز به پایان میرسد: «با شناخت مختصری که از خانم سطوتی، همسر مرحوم دکتر فاطمی، پیدا کردهام، آزردگی خود را نسبت به خبر منتشرشده اعلام میکنم. ایشان به اعتبار درگذشت نابهنگام فرزند خود و تنها بازمانده مرحوم دکتر فاطمی در خلوت خود زندگی زاهدانهای داشته و هنوز با حقوق کارمندی دکتر فاطمی زندگی میکند و دست نیاز به سوی هیچکس هم دراز نکرده است.»
ابهام دربارۀ این که همسر و فرزند دکتر فاطمی کجا هستند، با جنجال پیرامون خانم سطوتی رفع و روشن شد در لندن زندگی میکنند و گویا به یک روزنامهنگار کهنهکار گفته بود چه خوب که سیروس فارسی درست نمیداند و این اخبار را نمیخواند و نمیداند چه رفتاری با من شد. نه به آن دعوت رسمی، دیدار با رییسجمهوری و رییس دفتر، اقامت در هتل، ستایش و تجلیل اولیه و نه به شک و تردید بعدی و تلاش برای کشف راز ملاقاتهایی که سیاسی نبوده است.
ابهام دربارۀ دفترچۀ خاطرات فاطمی اما ادامه داشت تا تارنمای تاریخ ایرانی به این نتیجه رسید که نوشتههای مخفیگاه و زندان دکتر حسین فاطمی (۲۸ مرداد ۱۳۳۲ - ۱۹ آبان ۱۳۳۳) در سال ۱۳۸۳ با ویرایش هدایت متیندفتری در لندن منتشر شده ولی اعلام نکردند آیا این همان دفترچه است یا نه. بدینترتیب اگر دفترچۀ خاطرات زندان همین کتاب باشد، در واقع خانم سطوتی متن کتابی قبلا منتشرشده را به احمدینژاد هدیه داده بود و ارزش آن بیشتر از حیث سند دست اول و دستخط است.
بازیهای زمانه را ببینیم! پریوش جوان و زیبارو کجا میتوانست تصور کند همسر او با آن درجه از اعتبار و اشتهار با سقوط دولت ملی مخفی و بازداشت و اعدام خواهد شد؟ سرنوشتی که گریبان هیچ یار دیگر دکتر مصدق را نگرفت؟ یا فاطمی کجا میتوانست تصور کند خواهر همسر او دل به افسری میبازد که ۲۴ سال بعد فرماندار نظامی تهران میشود تا نگذارد امواج انقلاب درگیرد و خود در فردای آن اعدام میشود؟ خانم سطوتی هم تصور نمیکرد سالها بعد در عالیترین سطوح از او استقبال و پذیرایی شود ولی دست آخر با اتهام به انگلستان بازگردد؛ اتهامی که البته بر دامان او ننشست؛ چرا که همسر دکتر سیدحسن فاطمی بود و در عرف ایرانی احترام به فرد مورد علاقه در غیاب به همسر او نثار میشود چندان که تا شهلا توکلی زنده بود، هیچکس از گلههای تختی از همسرش ننوشت.
زنی که دوم اسفند ۱۴۰۰ در لندن درگذشت روزی مهمان ویژۀ اسفندیار رحیممشایی، هدیهکنندۀ دفترچۀ خاطرات وزیر خارجۀ دولت مصدق به محمود احمدینژاد، دختر تیمسار سطوتی و خواهر همسر سپهبد رحیمیِ اعدامی بود. همه درست. اما مهمترین شناسۀ او این است: همسر دکتر سیدحسین فاطمی و هر قدر دوران زندگی مشترکشان در زیر یک سقف کوتاه بوده باشد، رنجی که در غیاب وزیر ایراندوست با خود در طول سالیان، حمل کرده، بزرگ بوده است.»
ماجرا از این قرار است که اوایل سال ۸۷ به دعوت رسمی اسفندیار رحیممشایی، رییس وقت شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور، و پس از سالها برای شرکت در نشستی به تهران آمد و پس از اتمام نشست یا همایش آن قدر در محل اقامت خود (هتل لاله) ماند و این اقامت طولانی شد و تمام هزینهها را هم شورای عالی ایرانیان سخاوتمندانه میپرداخت که ظن نیروهای امنیتی را برانگیخت و سروکارش به بازداشت هم افتاد! اول خرداد ۹۰ البته بعد از همان دورۀ کوتاه از زندان آزاد شد اما دادستان وقت تهران همان موقع به خبرگزاری فارس گفت: «دربارۀ اموال برخی ایرانیها و ملاقاتهایی که انجام داده و طلاهایی که به همراه داشته، تحقیقات مفصلی صورت گرفته و تحقیقات ادامه دارد.» و این «ادامه دارد» آخر به این معنی بود که فعلا نمیتواند از ایران خارج شود. البته خیلی هم ادامهدار نبود و به لندن برگشت.
در همان فروردین ۸۷ خانم سطوتی به دیدار رییسجمهوری وقت ایران رفت و محمود احمدینژاد نیز به گرمی از او استقبال کرده بود. در این ملاقات دفترچۀ خاطرات دکتر فاطمی در زندان را هم به رییسجمهوری ایران هدیه کرد و شاید نمیدانست او به لحاظ فکری به طیف دانشگاه علم و صنعت و ابراهیم اسرافیلیان و حسن آیت تعلق دارد یا داشته است. همان حسن آیت که پرچم حمله به دکتر مصدق در فضای مصدقی پس از پیروزی انقلاب را برافراشته بود. همان مصدق که فاطمی به خاطر او جان شیرین را فدا کرده بود و این که فاطمی را بستایی و شهید وطن بخوانیاش و همسر او را گرامی بداری اما به مراد فاطمی علاقه نداشته باشی، از شگفتیهایی است که در کنار دیگر عجایب پدیدهای به نام احمدینژاد چندان هم به چشم نیامد!
خانم سطوتی در این باره بعدتر این گونه توضیح داد: «این دفترچۀ خاطرات روزهای زندان فاطمی است که بعدها پرستاری به من رساند و من به آقای احمدینژاد دادم. این دفترچه در تمام این سالها همراه من در لندن بوده و با این که بسیاری خواستار خرید آن بودند اما من اهل این کار نبودم و به ایران که آمدم به آقای احمدینژاد دادم.»
اما چرا در بین همۀ چهرههای سیاسی ایران، احمدینژادی که هنوز به ژستهای ملی شهرت نداشت؟ دلیل آن را باید در نام دعوتکننده دانست که نزدیکترین شخص و در واقع مراد فکری احمدینژاد بود: اسفندیار رحیممشایی. البته از علاقۀ خود هم گفت و این که «آقای احمدینژاد با آن رویههای مردمی که مورد قبول دکتر فاطمی بود، همخوانی دارد» و برای خبرگزاری ایسنا این گونه شرح داد: «وقتی به ایران آمدیم اولین ملاقاتمان با آقای رحیممشایی بود. ایشان را در آن زمان نمیشناختم ولی از همان روز اول، مهر بزرگی از آقای مشایی در دل ما جای گرفت و بعد از آن با آقای احمدینژاد دیدار کردیم و آن دیدار نیز همه به گریه گذشت. با این که در تمام دوران قبل و بعد از انقلاب تمام آقایان نهایت محبت و احترام را به دکتر فاطمی گذاشتند ولی من احساس نزدیکی بیشتری با آقای احمدینژاد میکنم و تنها موقعی که به ایران آمدم و خاطرات تلخی از آن ندارم، این مقطع زمانی است.» و البته این صحبتها قبل از بازداشت اوست و چنان که در ادامه خواهد آمد این سفر هم برای او بدون خاطرات تلخ تمام نشد!
به مناسبت نوروز ۱۳۹۰ هم برای رییسجمهوری وقت ایران پیام تبریک فرستاد و هدفمندکردن یارانهها را به نفع محرومان جامعه و موفقیت تاریخی طرح دولت توصیف کرد و از آن به مثابۀ «دلیل قاطعی در اثبات شکست تحریمهای آمریکا و متحدان اروپایی آن» یاد کرد؛ تعابیری که البته نسبتی با نوع نگاه و زندگی خانم سطوتی نداشت و جدای این اظهارات برای بسیاری این پرسش ایجاد شده بود که چرا در ایران و در هتل مانده و به انگلستان بازنگشته است اما مگر میتوان از یک ایرانی پرسید: چرا در کشور خودت ماندهای؟!
او پیشتر در مهر ۱۳۸۹ با ارسال نامهای محمود احمدینژاد را به خاطر مواضعش در سفر به نیویورک و سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل ستوده و رییسجمهوری جنجالی نیز ماه بعد و به مناسبت ۱۹ آبان سالگرد اعدام دکتر فاطمی نامهای برای خانم سطوتی فرستاده بود. آقای احمدینژاد البته قول داده بود دفترچۀ خاطرات را در اختیار مورخین قرار میدهد ولی مشخص نشد به کدام مورخ تحویل داده یا داده و رسانهای نشده است.
نام خانم سطوتی اما یادآور فرماندار نظامی تهران در اوج انقلاب ۵۷ و اولین گروه اعدامی پس از پیروزی انقلاب هم هست چون سپهبد مهدی رحیمی باجناق دکتر فاطمی بود. فاطمی در زندان دژبان مرکز بود که همسر او - پریوش سطوتی - به اتفاق خواهرش به ملاقات میرفتند و یکی از افسران، دل به خواهر همسر فاطمی داد و چون دانست پدر آنان نظامی است (سرتیپ سطوتی) بیمناک گرایش سیاسی باجناق نشد و ازدواج، صورت پذیرفت و او کسی نبود جز مهدی رحیمی.
خانم سطوتی اواخر دهۀ ۸۰ که به ایران آمد همه میخواستند بدانند سرنوشت فرزندشان چه شده؛ چرا که تا سالها نام و نشانی از او نبود و معلوم شد در لندن زندگی میکند. مادر البته در تمام سالهای دهههای ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ کوشید فرزند را از سیاست و زندگی زیر سایۀ نام پدر و سرنوشت تراژیک او دور نگاه دارد و حتی زبان فارسی نمیدانست یا خیلی کم میدانست و به خاطر همین دوری در سال ۵۷ و در گرماگرم انقلاب، حاضر به امضای اطلاعیۀ معرفی شاه به عنوان قاتل پدر خود نشد. هر چند متن به انگلیسی قابل ترجمه بود تا بداند داستان چیست و شاید امضانکردن نامه به خاطر آن بود که هیچ خاطرهای از پدر نداشت یا تحت تأثیر مادر بود.
مسعود بهنود البته در کتاب «کشتگان بر سر قدرت» از فرزند فاطمی هنگام اعدام پدر با تعبیر «علی دو ساله» یاد میکند نه سیروس و بعدها شاغل به وکالت در انگلستان. همان انگلستان که درهای سفارتخانۀ آن را پدرش بست و بعدتر گفت: بستم اما نمیدانستم که تا دربار هست انگلستان به سفارتخانه نیاز ندارد! این همان سیروس بود که پسرعمویش و برادرزاده فاطمی (دکتر شاهین فاطمی که به عنوان استاد اقتصاد با تلویزیون فارسی بیبیسی مصاحبه میکرد) مدعی شد شاه تمام مخارج تحصیل او را در خارج از کشور تقبل کرده بود و حتی برای مراسم عروسی او در آمریکا هدیه فرستاد. هدیه را هم جعفر شریفامامی رییس مجلس سنا بُرد و داماد، بعدتر حقوقدان قابلی هم شد و در انگلستان وکالت میکرد و شاید به همین خاطر درگرماگرم انقلاب ۵۷ اعلامیه علیه شاه را ولو در خونخواهی پدر، امضا نکرد.
سیروس فاطمی شامگاه ۲۲ خرداد ۹۴ در پی سکته قلبی در لندن درگذشت. همین که نام تنها پسر خود را به رغم تربیت غیر مذهبی حسین گذاشته بود، نشان میداد یاد پدر را فرونکاسته است و حالا یک حسین فاطمی دیگر در این دنیا و البته نه در ایران که در انگلستان زندگی میکند؛ همچنان که یک غلامرضا تختی دیگر در آمریکا! نوههای مردانی که لحظهلحظۀ عمر خود را با عشق به ایران گذراندند دور از ایران روزگار میگذرانند و باز دربارۀ نوادۀ تختی میتوان امید داشت که به خاطر مادر اهل قلم خود (منیرو روانیپور) دست کم از زبان فارسی دور نیفتاده است.
خانم سطوتی پس از آن اقامت طولانی در هتل لاله و بازداشتی که به قاعده او را رنجاند، به انگلستان بازگشت و نتیجۀ تحقیقات هم روشن نشد اما نام او ساعاتی پس از بازداشت اسفندیار رحیممشایی، رییس دفتر رییسجمهوری، در دورۀ احمدینژاد در ۲۶ اسفند ۱۳۹۶ دوباره مطرح شد.
وقتی که آقای مشایی کپی حکم صادره علیه خود را در مقابل سفارت انگلستان آتش زد و همین برای او اتهام شد و یک روزنامهنگار اصولگرا نوشت: «چرا آقای مشایی اصرار دارد خود را در مقابل انگلیس قرار دهد؛ در حالی که پریوش سطوتی - همسر دکتر فاطمی و جاسوس انگلستان [!] - بیش از حد با او صمیمی بوده» و برای آن که میزان صمیمیت را نشان دهند تصویری منتشر کردند که با عرف عکسهای یادگاری مقامات جمهوری اسلامی با زنان فاصله دارد.
این داستان مربوط به هنگامی بود که حسن روحانی رییسجمهوری ایران بود و خبرگزاریهای اصولگرا سفیر ایران در انگلستان را هم متهم کردند و به دنبال کشف نوع رابطه او با خانم سطوتی ۸۵ ساله بودند و حمید بعیدینژاد توضیح داد: «در موقعیتی به مناسبت لزوم تقدیم هدیهای که وزارت امور خارجه در بزرگداشت مقام دکتر فاطمی، وزیر خارجه دولت ملی ایران، از تهران به سفارت در لندن ارسال کرده بود، از خانم سطوتی دعوت به عمل آمد. ایشان هم با علاقهمندی به سفارت آمدند و از آن هدیه ارزشمند نیز بسیار شادمان شدند. ایشان در این مراسم که با حضور همه همکاران سفارت همراه بود، به تلاش حدود ۷۰ ساله خود جهت حفظ اعتبار نام دکتر فاطمی و مرارتهایی که در حدود ۸۵ سال عمر خود متحمل شدند، اشاراتی داشتند. در ذیل سخنان خود، به سفری هم که در دوران ریاستجمهوری آقای احمدینژاد و به دعوت آقای مشایی به تهران داشت، نیز اشاراتی داشت و از مشکلات غیر قابل پیشبینی خود در این سفر مطالبی نقل کرد. اتفاقاً از ناراحتیهای بسیار ایشان از آثار این سفر، یکی نشر اخبار غیر واقعی در آن زمان نسبت به تلاش او برای آزادساختن اموال و املاک توقیفشده او بود - که کاملاً غیر واقعی بود - چون اصلا وی اموال و املاکی نداشت و ندارد و دیگری تقدیم دفترچه ارزشمند خاطرات مرحوم دکتر فاطمی به آقای احمدینژاد بود که با گذشت زمان هیچگاه دیگر نتوانست از آن خبری بگیرد که در دست چه کسی قرار دارد و از این بابت بسیار ناراحت بود.»
نوشتۀ سفیر ایران در بریتانیا با این جملات تأثربرانگیز به پایان میرسد: «با شناخت مختصری که از خانم سطوتی، همسر مرحوم دکتر فاطمی، پیدا کردهام، آزردگی خود را نسبت به خبر منتشرشده اعلام میکنم. ایشان به اعتبار درگذشت نابهنگام فرزند خود و تنها بازمانده مرحوم دکتر فاطمی در خلوت خود زندگی زاهدانهای داشته و هنوز با حقوق کارمندی دکتر فاطمی زندگی میکند و دست نیاز به سوی هیچکس هم دراز نکرده است.»
ابهام دربارۀ این که همسر و فرزند دکتر فاطمی کجا هستند، با جنجال پیرامون خانم سطوتی رفع و روشن شد در لندن زندگی میکنند و گویا به یک روزنامهنگار کهنهکار گفته بود چه خوب که سیروس فارسی درست نمیداند و این اخبار را نمیخواند و نمیداند چه رفتاری با من شد. نه به آن دعوت رسمی، دیدار با رییسجمهوری و رییس دفتر، اقامت در هتل، ستایش و تجلیل اولیه و نه به شک و تردید بعدی و تلاش برای کشف راز ملاقاتهایی که سیاسی نبوده است.
ابهام دربارۀ دفترچۀ خاطرات فاطمی اما ادامه داشت تا تارنمای تاریخ ایرانی به این نتیجه رسید که نوشتههای مخفیگاه و زندان دکتر حسین فاطمی (۲۸ مرداد ۱۳۳۲ - ۱۹ آبان ۱۳۳۳) در سال ۱۳۸۳ با ویرایش هدایت متیندفتری در لندن منتشر شده ولی اعلام نکردند آیا این همان دفترچه است یا نه. بدینترتیب اگر دفترچۀ خاطرات زندان همین کتاب باشد، در واقع خانم سطوتی متن کتابی قبلا منتشرشده را به احمدینژاد هدیه داده بود و ارزش آن بیشتر از حیث سند دست اول و دستخط است.
بازیهای زمانه را ببینیم! پریوش جوان و زیبارو کجا میتوانست تصور کند همسر او با آن درجه از اعتبار و اشتهار با سقوط دولت ملی مخفی و بازداشت و اعدام خواهد شد؟ سرنوشتی که گریبان هیچ یار دیگر دکتر مصدق را نگرفت؟ یا فاطمی کجا میتوانست تصور کند خواهر همسر او دل به افسری میبازد که ۲۴ سال بعد فرماندار نظامی تهران میشود تا نگذارد امواج انقلاب درگیرد و خود در فردای آن اعدام میشود؟ خانم سطوتی هم تصور نمیکرد سالها بعد در عالیترین سطوح از او استقبال و پذیرایی شود ولی دست آخر با اتهام به انگلستان بازگردد؛ اتهامی که البته بر دامان او ننشست؛ چرا که همسر دکتر سیدحسن فاطمی بود و در عرف ایرانی احترام به فرد مورد علاقه در غیاب به همسر او نثار میشود چندان که تا شهلا توکلی زنده بود، هیچکس از گلههای تختی از همسرش ننوشت.
زنی که دوم اسفند ۱۴۰۰ در لندن درگذشت روزی مهمان ویژۀ اسفندیار رحیممشایی، هدیهکنندۀ دفترچۀ خاطرات وزیر خارجۀ دولت مصدق به محمود احمدینژاد، دختر تیمسار سطوتی و خواهر همسر سپهبد رحیمیِ اعدامی بود. همه درست. اما مهمترین شناسۀ او این است: همسر دکتر سیدحسین فاطمی و هر قدر دوران زندگی مشترکشان در زیر یک سقف کوتاه بوده باشد، رنجی که در غیاب وزیر ایراندوست با خود در طول سالیان، حمل کرده، بزرگ بوده است.»
- نویسنده :
- منبع :
https://19dey.com/news/34042