19 دی: بارها دیدهایم در یک سالن جلسه، تعدادی نشستهاند و بیشتر حاضران روی صندلیهایشان هم ماسک دارند اما تک تک افرادی که پشت تریبون برای سخنرانی قرار میگیرند همگی هنگام سخنرانی ماسکهایشان را بر میدارند.
حال آنکه اگر بخواهیم پرریسکترین محل آن سالن را از نظر احتمال انتقال ویروس نام ببریم همان اطراف تریبون است که فردی پیشتر بدون ماسک صحبت کرده و اگر ناقل بوده، بیشک فرد بعدی که بدون ماسک همانجا صحبت میکند، مبتلا میشود.
واقعیتی که بارها و بارها مشاهده کردهایم در همایشها و جلسات، بسیاری از مدیران، هنرمندان، استادان دانشگاه و کلا قشری که نخبه تعریف میشود هم هنوز و پس از افزون بر ۲ سال از همهگیری کرونا نحوه استفاده درست از ماسک یا زمان و مکان مناسب آن را بخوبی رعایت نمیکنند، چرا؟
شُلانگاری در این زمینه در حالی است که بسیار پرتکرار درباره ضرورت استفاده از ماسک از انواع رسانهها و مدیران متولی بهداشتی و حتی غیربهداشتی گفته شده اما هنوز که هنوز است در همین موضوع بدیهی هم شاهد عادیانگاری یا نوعی فقر اطلاعات در برخی افراد هستیم.
به تبع آن در سطح جامعه و توده مردم نیز شاهد همین مشکل به شکل گستردهتر و با فراوانی بسیار بیشتر هستیم و نتیجه هم همین که از هفتههای اخیر شاهد شدت موج دیگری از سویه کرونا با میزان ابتلای بالا بودهایم.
در این شرایط بسیاری از کارشناسان وقتی نحوه استفاده از ماسک توسط نخبگان جامعه یا سایر عادیانگاریها را مثال میزنند از خود یا دیگران می پرسند در مورد مردم عادی و عادیانگاریهایشان چه توقعی میتوان داشت؟
آنچه اینجا اهمیت دارد چرایی این نوع اقدام و بیتوجهی به اینکه کجا و چطور باید ماسک را استفاده کرد است؛ براستی مشکل کجاست؟
آیا به اندازه کافی درباره راه های انتقال ویروس کرونا گفته نشده؟ آیا مدیران و نخبگان خودشان را تافته جدابافته از دیگرانی که به ویروس مبتلا میشوند میدانند و میپندارند که فقط باید و مسئولیت دارند که توصیه هایی مثل ماسک زدن را فقط به دیگران ارائه کنند و خودشان نیازی به رعایت ندارند یا مشکل به ابزارهای نظارتی و بازدارنده هم بر میگردد؟
این وضعیت به طور قطع مانند بسیاری از پدیده های دیگر اجتماعی عوامل متعدد و متنوعی دارد که هرکدام می تواند در جای خود بررسی علمی شود اما از نظر نگارنده با تمرکز بر رویکرد اجتماعی و ارتباطی میتوان این پدیده را واکاوی و به چند عامل بیشتر توجه کرد که در میدان عمل نیز بسیار مهم هستند.
صرفنظر از تعداد و فراوانی تولیدات محتوایی رسانهای، اینجا بحث کیفیت تولیدات محتوایی باید بیشتر مدنظر قرار گیرد.
اگر بخواهیم دقیقتر موضوع را بررسی کنیم، نخست باید گفت در مقوله اصلاح خردهفرهنگها (اصلاح رفتار انسانها) لزوما و همیشه دانستن (دانش)، به تغییر یا اعمال رفتار افراد منجر نمیشود؛ به طور مثال خیلیها حتی پزشکان میدانند که سیگار چه مضراتی دارد اما همچنان از آن پرهیز نمیکنند.
در حوزه جامعهپذیری ارتباطات البته این یک مقوله و سرفصل آموزشی با پیچیدگیها و الزامات خاص خود است. در جوامع پیشرفته که حوزه ارتباطات و علوم اجتماعی برایشان در عرصه عمل یک حوزه تخصصی و بسیار مهم و زیربنایی است و آن را برخلاف ما در ایران، حوزهای فانتزی و اضافه نمیپندارند، برای آنکه به مرحله تغییر باورها و رفتارهای افراد در گروه های تعریف شده مخاطب و جامعه هدف برسند، فراتر از انتقال دانش یا در جریان انتقال داده ها یا اطلاعات مربوط به انتقال دانش به گونهای عمل می کنند که فرد به مرحله اقناع و تغییر رفتار برسد که پس از آن هم البته رویکردهای لازم و علمی را برای تبدیل رفتار به عادت و سپس نقش در سبک زندگی افراد به کار میگیرند.
پس اگر آموزش را یک سر مهم ماجرا در انتقال راههای پیشگیری و چگونگی رعایت شیوهنامهها بپنداریم، از همین ابتدا باید مراقبت کنیم که نحوه ارائه آموزش چقدر مهم است و اهمیت دارد به گونهای بستهبندی محتوا با تمرکز بر ارائه اطلاعات مفید، دستهبندی شده و هدفمند صورت گیرد که همراه با ارزشِ افزوده باشد و به مرحله اقناع در فرد نیز برسد؛ کاری که کمتر در رسانهها به صورت هدفمند انجام میشود.
در این مرحله بهرهگیری از تکنیکهای تصویری و همه ظرفیتهای چندرسانهای و نیز مهمتر، سیاستگذاری برای تولید محتوایی اطلاعات بسیار اهمیت مییابد که با پرهیز از به قول معروف، خام فروشی همراه می شود و البته نیازمند نیروی انسانی متخصص و خلاق نیز است؛ فردی که ضرورت پرورش آن باید از جمله دغدغه های مهم در همه ارکان کشور باشد.
حال آنکه معمولا بیشتر رسانه ها در کشور به جای تولید محتوای کیفی و هدفمند، عمدتا به پُرگوییهای پراکنده، غیرهدفمند و غیرسیستماتیک عادت دارند؛ یعنی بیشتر از آنکه با اتکا به منابع علمی و هماهنگ با آنها برای تولید محتوای اثربخش و جذاب برنامه داشته باشند و نیروی انسانی و زمان لازم را در این مسیر در رسانه به کار گیرند، عمدتا منتقل کننده سخنان منابع ارائه دهنده مطالب به شکل خام هستند.
لذا وقتی تحلیل محتوای تولیدات رسانه ها انجام می شود می بینیم بسیاری از رسانه ها یا مدیران در رسانه ها مواردی را به صورت پرشمار طرح کردهاند اما در بیشتر مواقع صرفا به کلیات اشاره شده و همان کلیات هم بدون تمرکز بر دلایل، استنادات، راهکارها و نیز دستهبندی حرفهای اطلاعات همراه با عناصر جذاب بوده است که این رویکرد سبب کاهش ضریب اثربخشی فعالیت های رسانه ای در زنجیره آموزش نیز می شود.
اما صرفنظر از نقص در انتقال مفاهیم آموزشی، نکته مهم دیگری در کنار حوزه آموزش وجود دارد که آن هم همراهی بخش بازدارندگی در کنار و همزمان با آموزش است.
آموزش یک بال فرهنگ سازی است و بال دیگر و مهمی وجود دارد به نام بازدارندگی که در کنار و همراه با آموزش می تواند امیدواری در به ثمر نشستن اهداف آموزش و در نهایت تغییر رفتار افراد را افزایش بخشد.
یعنی اگر آموزش ها ارائه شود اما تضمین ها و ضمانت اجرا، جرایم تنبیهی و بازدارندگی لازم برای ضرورت انجام آموزش های ارائه شده را طرح ریزی نکنیم، یا اگر طرح ریزی کردیم بر اجرای آنها دقت نظر، برنامه و جدیت نداشتیم، نمی توان انتظار داشت آموزش ها به طور کامل و هدفمند به هدف بخورند.
در این بخش نیز در جامعه در بسیاری از زمینه ها مشکل داریم که گاه برخی مدیران دلایل توجیهی مثل ضرورت پرهیز از سخت گیری های بیش ازحد به مردم را پیش می کشند؛ حال آنکه می توان اقدامات بازدارنده را به گونه ای طرح ریزی و عملیاتی کرد که این دغدغه نیز برطرف شده باشد اما نمی توان انتظار داشت بدون داشتن برنامه علمی و هدفمند برای آموزش و نیز اقدامات بازدارنده جدی و مستمر در کنار آموزش، زمینه تغییر رفتارها و در نتیجه در این موضوع خاص، انجام کامل شیوه نامه های بهداشتی را نیز به طور مطلوب شاهد باشیم.
واقعیتی که بارها و بارها مشاهده کردهایم در همایشها و جلسات، بسیاری از مدیران، هنرمندان، استادان دانشگاه و کلا قشری که نخبه تعریف میشود هم هنوز و پس از افزون بر ۲ سال از همهگیری کرونا نحوه استفاده درست از ماسک یا زمان و مکان مناسب آن را بخوبی رعایت نمیکنند، چرا؟
شُلانگاری در این زمینه در حالی است که بسیار پرتکرار درباره ضرورت استفاده از ماسک از انواع رسانهها و مدیران متولی بهداشتی و حتی غیربهداشتی گفته شده اما هنوز که هنوز است در همین موضوع بدیهی هم شاهد عادیانگاری یا نوعی فقر اطلاعات در برخی افراد هستیم.
به تبع آن در سطح جامعه و توده مردم نیز شاهد همین مشکل به شکل گستردهتر و با فراوانی بسیار بیشتر هستیم و نتیجه هم همین که از هفتههای اخیر شاهد شدت موج دیگری از سویه کرونا با میزان ابتلای بالا بودهایم.
در این شرایط بسیاری از کارشناسان وقتی نحوه استفاده از ماسک توسط نخبگان جامعه یا سایر عادیانگاریها را مثال میزنند از خود یا دیگران می پرسند در مورد مردم عادی و عادیانگاریهایشان چه توقعی میتوان داشت؟
آنچه اینجا اهمیت دارد چرایی این نوع اقدام و بیتوجهی به اینکه کجا و چطور باید ماسک را استفاده کرد است؛ براستی مشکل کجاست؟
آیا به اندازه کافی درباره راه های انتقال ویروس کرونا گفته نشده؟ آیا مدیران و نخبگان خودشان را تافته جدابافته از دیگرانی که به ویروس مبتلا میشوند میدانند و میپندارند که فقط باید و مسئولیت دارند که توصیه هایی مثل ماسک زدن را فقط به دیگران ارائه کنند و خودشان نیازی به رعایت ندارند یا مشکل به ابزارهای نظارتی و بازدارنده هم بر میگردد؟
این وضعیت به طور قطع مانند بسیاری از پدیده های دیگر اجتماعی عوامل متعدد و متنوعی دارد که هرکدام می تواند در جای خود بررسی علمی شود اما از نظر نگارنده با تمرکز بر رویکرد اجتماعی و ارتباطی میتوان این پدیده را واکاوی و به چند عامل بیشتر توجه کرد که در میدان عمل نیز بسیار مهم هستند.
صرفنظر از تعداد و فراوانی تولیدات محتوایی رسانهای، اینجا بحث کیفیت تولیدات محتوایی باید بیشتر مدنظر قرار گیرد.
اگر بخواهیم دقیقتر موضوع را بررسی کنیم، نخست باید گفت در مقوله اصلاح خردهفرهنگها (اصلاح رفتار انسانها) لزوما و همیشه دانستن (دانش)، به تغییر یا اعمال رفتار افراد منجر نمیشود؛ به طور مثال خیلیها حتی پزشکان میدانند که سیگار چه مضراتی دارد اما همچنان از آن پرهیز نمیکنند.
در حوزه جامعهپذیری ارتباطات البته این یک مقوله و سرفصل آموزشی با پیچیدگیها و الزامات خاص خود است. در جوامع پیشرفته که حوزه ارتباطات و علوم اجتماعی برایشان در عرصه عمل یک حوزه تخصصی و بسیار مهم و زیربنایی است و آن را برخلاف ما در ایران، حوزهای فانتزی و اضافه نمیپندارند، برای آنکه به مرحله تغییر باورها و رفتارهای افراد در گروه های تعریف شده مخاطب و جامعه هدف برسند، فراتر از انتقال دانش یا در جریان انتقال داده ها یا اطلاعات مربوط به انتقال دانش به گونهای عمل می کنند که فرد به مرحله اقناع و تغییر رفتار برسد که پس از آن هم البته رویکردهای لازم و علمی را برای تبدیل رفتار به عادت و سپس نقش در سبک زندگی افراد به کار میگیرند.
پس اگر آموزش را یک سر مهم ماجرا در انتقال راههای پیشگیری و چگونگی رعایت شیوهنامهها بپنداریم، از همین ابتدا باید مراقبت کنیم که نحوه ارائه آموزش چقدر مهم است و اهمیت دارد به گونهای بستهبندی محتوا با تمرکز بر ارائه اطلاعات مفید، دستهبندی شده و هدفمند صورت گیرد که همراه با ارزشِ افزوده باشد و به مرحله اقناع در فرد نیز برسد؛ کاری که کمتر در رسانهها به صورت هدفمند انجام میشود.
در این مرحله بهرهگیری از تکنیکهای تصویری و همه ظرفیتهای چندرسانهای و نیز مهمتر، سیاستگذاری برای تولید محتوایی اطلاعات بسیار اهمیت مییابد که با پرهیز از به قول معروف، خام فروشی همراه می شود و البته نیازمند نیروی انسانی متخصص و خلاق نیز است؛ فردی که ضرورت پرورش آن باید از جمله دغدغه های مهم در همه ارکان کشور باشد.
حال آنکه معمولا بیشتر رسانه ها در کشور به جای تولید محتوای کیفی و هدفمند، عمدتا به پُرگوییهای پراکنده، غیرهدفمند و غیرسیستماتیک عادت دارند؛ یعنی بیشتر از آنکه با اتکا به منابع علمی و هماهنگ با آنها برای تولید محتوای اثربخش و جذاب برنامه داشته باشند و نیروی انسانی و زمان لازم را در این مسیر در رسانه به کار گیرند، عمدتا منتقل کننده سخنان منابع ارائه دهنده مطالب به شکل خام هستند.
لذا وقتی تحلیل محتوای تولیدات رسانه ها انجام می شود می بینیم بسیاری از رسانه ها یا مدیران در رسانه ها مواردی را به صورت پرشمار طرح کردهاند اما در بیشتر مواقع صرفا به کلیات اشاره شده و همان کلیات هم بدون تمرکز بر دلایل، استنادات، راهکارها و نیز دستهبندی حرفهای اطلاعات همراه با عناصر جذاب بوده است که این رویکرد سبب کاهش ضریب اثربخشی فعالیت های رسانه ای در زنجیره آموزش نیز می شود.
اما صرفنظر از نقص در انتقال مفاهیم آموزشی، نکته مهم دیگری در کنار حوزه آموزش وجود دارد که آن هم همراهی بخش بازدارندگی در کنار و همزمان با آموزش است.
آموزش یک بال فرهنگ سازی است و بال دیگر و مهمی وجود دارد به نام بازدارندگی که در کنار و همراه با آموزش می تواند امیدواری در به ثمر نشستن اهداف آموزش و در نهایت تغییر رفتار افراد را افزایش بخشد.
یعنی اگر آموزش ها ارائه شود اما تضمین ها و ضمانت اجرا، جرایم تنبیهی و بازدارندگی لازم برای ضرورت انجام آموزش های ارائه شده را طرح ریزی نکنیم، یا اگر طرح ریزی کردیم بر اجرای آنها دقت نظر، برنامه و جدیت نداشتیم، نمی توان انتظار داشت آموزش ها به طور کامل و هدفمند به هدف بخورند.
در این بخش نیز در جامعه در بسیاری از زمینه ها مشکل داریم که گاه برخی مدیران دلایل توجیهی مثل ضرورت پرهیز از سخت گیری های بیش ازحد به مردم را پیش می کشند؛ حال آنکه می توان اقدامات بازدارنده را به گونه ای طرح ریزی و عملیاتی کرد که این دغدغه نیز برطرف شده باشد اما نمی توان انتظار داشت بدون داشتن برنامه علمی و هدفمند برای آموزش و نیز اقدامات بازدارنده جدی و مستمر در کنار آموزش، زمینه تغییر رفتارها و در نتیجه در این موضوع خاص، انجام کامل شیوه نامه های بهداشتی را نیز به طور مطلوب شاهد باشیم.
- نویسنده :
- منبع :
https://19dey.com/news/34055