سرمقاله روزنامه ۱۹ دی شماره ۳۴۲۴ مورخه ۲۷ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱ با عنوان «از کجاها ضربه می‌خوریم؟» به قلم عبدالرحیم اباذری بدین شرح است:

بعد از ظهر روز جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ می‌خواستم در مجلس ترحیمی واقع در خیابان باجک قم، مسجد محمدیه شرکت کنم، سوار اسنپ شدم راننده یک جوان ۲۲ ساله بود اگر چه ظاهرش خوشایند ما طلبه‌ها نبود ولی خیلی متین، مؤدب و دارای درک و فهم و شخصیت متعادل داشت، می‌گفت تا دیپلم درس خواندم.
 وقتی سوار شدم خیلی با روی گشاده از من استقبال کرد و بلافاصله سر سخن باز نمود، معلوم شد از اوضاع معیشتی روز خیلی عصبانی و خشمگین است اما سعی می‌کرد ظاهرش را حفظ کند، بسیار از حوزه و روحانیت گله‌مند بود که چرا علما حرف نمی‌زنند و سکوت اختیار کردند. جالب بود یک سری نمونه‌هایی را هم می‌آورد و به نظر خودش کم اهمیت بود و می‌گفت در اینجا آقایان خیلی سر و صدا و اعتراض کردند ولی در مورد فقر و بیکاری جوانان و معیشت بد مردم که خودشان به اهمیت آن آگاه‌تر هستند و می‌گویند اگر فقر از در وارد شود، دین و ایمان از در دیگری خارج می‌گردد، سکوت می‌کنند؟
راستش بنده هر چه به خود ژست و قیافه دفاع گرفتم تا از وضع موجود دفاع کنم نتوانستم و کم آوردم البته او هم به احترام لباس و ریش سفید من کوتاه آمد تا این که به مقصد رسیدیم و پیاده شدم.
۱_ آنچه برایم مسلم است صداقت، نجابت، پاکی و یک رنگی بود که از چشمان و نگاه آن جوان موج می‌زد. می‌گفت نماز نمی‌خواند، اما به امام حسین و اهل بیت علیهم السلام علاقمند است و هر هفته شب‌های جمعه به هیئت می‌رود.
۲_ برای من نوعی و نسل اول انقلاب که با هزاران امید و آرزو به حضرت امام لبیک گفتیم به خیابان‌ها آمدیم و رژیم فاسق و فاجر شاهنشاهی را سرنگون کردیم، بعد از پیروزی جهت دفاع از حریم کشور و انقلاب در هشت سال دفاع مقدس سر و جان دادیم، مجروح و مصدوم شیمیایی شدیم، بعد در دفاع از ولایت فقیه و خدمات علما و فقها در طول تاریخ تحقیق کردیم و قلم زدیم، اما امروز به خاطر ناکارآمدی نظام حالا به هر دلیلی، در مقابل یک جوان و نسل چهارمی، کم می‌آوریم و تحقیر می‌شویم، بسیار دردناک و شکننده است و هرگز قابل تحمل نیست.
۳_ از این دردناکتر و مصیبت بار تر این است وقتی می‌بینم بدنه حوزه و روحانیت و بنیان‌گذاران اصلی نظام و انقلاب که چندان نقشی در این ماجراها ندارند اما متأسفانه همه این مشکلات و ناکارآمدی‌ها به نام آنها تمام می‌شود و ناجوانمردانه به مسلخ برده می‌شوند، آتش می‌گیرم و همانند شمع می‌سوزم.
۴ _ مردم عزیز و جوانان پاک و با صداقت باید بدانند که کشور و انقلاب ما تا سال ۱۳۸۴ که سه رئیس جمهور روحانی به ریاست جمهوری رسیدند و خدمت کردند، ما چندان مشکل جدی در کشور نداشتیم و همواره رو به رشد، تعالی و شکوفایی در حرکت بودیم، البته اگر هم معضلی بود حتماً قابل حل بود، اما مشکل اساسی و بحران از آنجا آغاز شد که یک جریان نفوذی و انحرافی با شعارهای به ظاهر انقلابی و ارزشی آمد، همه را فریب داد و سرنوشت انقلاب را به دست گرفت و قطار انقلاب را از مسیر اصلی خود منحرف و خارج کرد.
این‌ها اگر چه خودشان منقرض شدند و رفتند، اما رسوبات فرقه‌ای‌شان هنوز در رده‌های گوناگون مدیریتی و جامعه وجود دارد، متأسفانه امروز ردپای فکری آنها در بعضی برنامه‌ها و تصمیم‌گیری‌ها مشاهده می‌شود و بعضی اشتباهات آنها دوباره تکرار می‌گردد. جراحی اقتصادی با قطع نظر از جراحی سیاسی در داخل و خارج قبلاً در اوج حاکمیت آن جریان اجرا شد و نتیجه نداد، چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟
۵_ امروز در شرایطی قرار داریم که بحث این جناح و آن جناح یا این دولت و آن دولت نیست، سرنوشت اصل نظام و انقلاب در میان است، مردم و مسئولان باید دست به دست هم بدهند باید به دولت، نظام، همه مسئولان و رهبری کمک کنیم تا از این مقطع پرفراز و نشیب به صورت منطقی عبور کنیم و این در صورتی ممکن و قابل تحقق خواهد بود که ما به مکتب و مبانی امام و حواریون امام، مانند شهید مطهری و شهید بهشتی و... برگردیم و از این انحرافات که برای ما تحمیل شده، خود را برای همیشه رها سازیم. ما باید توصیه حضرت امام را که فرمودند _ نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیافتد _ جدی می‌گرفتیم اما در این مورد کوتاهی کردیم. ما همه چوب‌ها را از این ناحیه می‌خوردیم و متأسفانه متوجه نیستیم.
در پایان مقاله به اول مطلب برمی‌گردم، وقتی در داخل اسنپ به حرف‌ها و حرکات دست، توأم با احساسات پاک، شور و نشاط آن جوان زوم کرده بودم، ناخواسته به یاد شور جوانی خودم در اوج انقلاب سال ۱۳۵۷ افتادم و مخرج مشترک آن برایم جالب بود. به نظرم باید پیام و سخنان این جوان‌ها را شنید و آنها را درک کرد، اگر این احساسات در اثر بی‌توجهی به مرحله کنترل نشده برسد و آلوده به اغراض سیاسی و جناحی بشود بسیار نگران کننده خواهد بود.

  • نویسنده :
  • منبع :