19 دی: امروز هفتم تیر چهل و یکمین سالگرد ترور آیت‌الله سید محمد حسینی بهشتی و ۷۲ عضو حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ است.

آیت‌اللهِ دکتری که به همراهِ چهار رفیق دیگرش ۱۶ سال تلاش کرد تا بتوانند رضایت رهبر جدید سیاسی کشور را برای تاسیس نظام حزبی فراگیر به دست بیاورد و هر بار از بیم شناسایی و ترور به دست دشمنان‌شان به این خواسته‌شان نرسیدند بالاخره برای بار سوم موفق شد رضایتش را به دست بیاورد. ۸۶۰ روز هم سرگرم کار تشکیلاتی و حزبی منسجم و فشرده شد و یک نخست‌وزیر و یک مجلس و یک دیوان عالی را هم روی کار آورد اما بالاخره به همراه ۷۲ نفر دیگر در تور «کریم رادیو» گرفتار و شکار شدند.

به گزارش ایسنا، امروز هفتم تیر چهل و یکمین سالگرد ترور آیت‌الله سید محمد حسینی بهشتی و ۷۲ عضو حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ است.
سید محمد
دوم آبان ۱۳۰۷ در بافت قدیمی و مذهبی‌نشین لُنبان شهر اصفهان متولد شد. پدرش، سید فضل‌الله حسینی بهشتی از مراجع تقلید خوشنام اصفهان و داماد علامه میر محمدصادق خاتون‌آبادی از علما و مراجع بزرگ عصر مظفرالدین، محمدعلی و احمد شاه قاجار بود.
به دلیل هوش و استعداد فراوان از چهار سالگی به مکتب‌خانه فرستاد شد تا خواندن و نوشتن قرآن بیاموزد. ۶ – ۷ سالگی در دبستان «ثروت» ثبت‌نام شد و به دلیل تیزهوش بودن و برای تعیین کلاس درس، از او امتحان گرفتند. به دلیل نمره بالای آزمون هوش، قرار شد درس را به جای کلاس اول از کلاس ششم شروع کند، اما اولیای مدرسه به دلیل کم سن و سال بودن سید محمد با این تصمیم مخالفت کردند و او درس را از کلاس چهارم شروع کرد و با قبولی در کلاسهای پنجم و ششم، دوره دبستان را در همین مدرسه به اتمام رساند و دبیرستان به مدرسه «سعدی» رفت و تا سال دوم دبیرستان علاوه بر خواندن دروس‌های هر کلاس، زبان فرانسه هم آموخت.
حوادث شهریور ۱۳۲۰ و اخراج رضا شاه از ایران در محمدِ روحانی‌زاده، شور و علاقه زیادی برای یادگیری علوم و معارف اسلامی به وجود آورد. این علاقه باعث ترک تحصیل سید محمد از دبیرستان در سال ۱۳۲۱ و ثبت‌نام در مدرسه دینیِ صدر شد.
او از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۵ ادبیات عرب، منطق، کلام و سطوح فقه و اصول را در این مدرسه آموخت. در سال ۱۳۲۴ از پدر و مادرش اجازه گرفت تا شب‌ها هم در حجرهِ مدرسه بماند.
او در سال ۱۳۲۵ به قم رفت و طی شش ماه در مدرسه حجتیه دروس سطح، مکاسب و کفایه را تکمیل کرد و از ابتدای سال ۱۳۲۶ درسِ خارج را شروع کرد. سید محمد درس خارج فقه و اصول را نزد آیت‌الله محقق داماد، سید روح‌الله موسوی خمینی، آیت‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی، آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری و آیت‌الله سید محمدحجت کوه‌کمری خواند.
در سال ۱۳۲۷ به فکر تمام کردن دوره دبیرستان افتاد و دیپلم ادبی گرفت و طی سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰ در دانشکده معقول و منقول یا دانشکده الهیات و معارف اسلامی فعلی ثبت‌نام کرد و لیسانس الهیات گرفت.
سید محمد در سال سوم دانشگاه در سال ۱۳۲۹ به تهران آمد و برخی دروس دانشگاهی را خواند و زبان انگلیسی‌اش را تکمیل کرد و یک سال بعد لیسانس گرفت و برای خواندن بقیه دروس حوزوی، به قم بازگشت. او همزمان به عنوان معلم زبان انگلیسی در دبیرستان حکیم نظامی قم مشغول تدریس شد.
سید محمدِ جوان در سال ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ همزمان با اوج مبارزات سیاسی و اجتماعی نهضت ملی نفت به رهبری آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و دکتر محمد مصدق با لباس طلبگی در تظاهرات، اجتماعات و میتینگ‌های سیاسی تهران شرکت کردم.
به دنبال استعفای قهریِ محمد مصدق از نخست‌وزیری و در انتصاب احمد قوام‌السلطنه به نخست‌وزیری توسط محمدرضا شاه که با حکم جهاد آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و همراهی دانشگاهیان و مردم عادی باعث شکل‌گیری قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ شد، سید محمد بهشتی در سلسله اعتصابات ۲۶ تا ۳۰ تیر در اصفهان به عنوان سخنران اعتصابات، در ساختمان تلگرافخانه شهر سخنرانی کرد.
او بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت ملی‌گرایِ مصدق به فکر کادرسازی، پرورش نیروی انسانی و متحد کردن طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه‌ها افتاد به همین دلیل با همکاری جمعی از دوستانش دبیرستان «دین و دانش» را در شهر قم تأسیس کرد، نظام آموزشی حوزه‌های علمیه را اصلاح کرد و تلاش کرد تا بین دانشجو و طلبه پیوند برقرار شود.
سید محمد با قبولی در رشته دکتری فلسفه و معقول در دانشکده الهیات طی سال‌های ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۸ بین قم و تهران برای خواندن درس‌ها و انجام مسوولیت‌ها و کارهای محوله در رفت و آمد بود.
به دنبال تصمیم حوزه علمیه قم برای تجدید نظام آموزشی طلاب و روحانیون حوزوی در سال ۱۳۳۹، دکتر سید محمد حسینی بهشتی با همراهی عبدالرحیم ربانی شیرازی، سید محمدرضا سعیدی و علی مشکینی و جمع دیگری از دوستانش برنامه تحول در نظام آموزشی حوزه‌های علمیه را تهیه و مدارس جدید حوزوی را تاسیس کردند.
مسلمانان هامبورگ در سالگرد تاسیس مسجد این شهر که با حمایت آیت‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی تاسیس شد، از مراجع تقلید قم به خصوص از آیت‌الله محمدهادی میلانی، آیت‌الله سید احمد خوانساری و آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی درخواست اعزام یک روحانی از ایران را داشتند، قرعه به نام سید محمد حسینی بهشتی افتاد و او بعد هماهنگی آیت‌الله خوانساری با اداره گذرنامه پهلوی موفق به دریافت گذرنامه و سفر به هامبورگ آلمان شد.
دکتر بهشتی طی سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۸ در هامبورگ علاوه بر بنیانگذاری هسته اولیه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان فارسی زبان هامبورگ و مرکز اسلامی هامبورگ به کشورهای سوریه، لبنان، ترکیه و عراق سفر کرد. او در این مدت با امام موسی صدر در لبنان و سید روح‌الله موسوی خمینی در عراق دیدار و گفت‌وگو کرد.
سید محمد بهشتی در سال ۱۳۴۹ به ایران برگشت و برنامه‌ریزی و تهیه کتاب‌های درسی علوم دینی را دنبال کرد. او در سال ۱۳۵۵ با سازماندهی که در حوزه‌های علمیه انجام داد هسته اولیه مشارکت سیاسی طلاب و روحانی‌های علوم دینی را در سال ۱۳۵۵ به وجود آورد و موجب تاسیس «جامعه روحانیت مبارز» در سال ۱۳۵۶ شد و بعد از استعفای دولت موقت در سال ۱۳۵۸، مدتی به عنوان رییس دیوان عالی کشور منصوب شد.

حزبِ بهشتی
با پیروزی انقلاب اسلامی و تغییر جو خفقان سیاسی - امنیتی دوران رژیم پهلوی، پیشنهاد تاسیس حزب که دو بار، یک بار در نوفل لوشاتو و بار دیگر در نجف اشرف توسط برخی یاران انقلاب به امام داده شد، اما هر بار با مخالفت بنیانگذار جمهوری اسلامی رد شد، در ماه‌های ابتدایی استقرار نظام جمهوری اسلامی برای بار سوم توسط جمعی از روحانیانی که از مهر ۱۳۴۱ با نهضت امام همراه شدند، مطرح شد.
آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از موضع امام درباره نظام تحزب در دوره پهلوی نوشت: «درباره مخالفت امام با تشکیل حزب باید بگویم زمانی که ایشان در نجف بودند، ما پیشنهاد تحزب را به واسطه آقای طاهری خرم‌آبادی به ایشان دادیم و امام مخالفت کردند.»
چند سال بعد و در دوره اقامت امام در نوفل‌لوشاتو، یاران انقلاب بار دیگر درخواست تشکیل حزب را به واسطه آیت‌الله مرتضی مطهری به امام دادند اما ایشان این بار هم با درخواست‌شان مخالفت کرد.
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، استدلال امام خمینی برای مخالفت با تشکیل حزب توسط نیروهای انقلاب در دوران پهلوی را این طور دانست که «اگر شما حزب تشکیل بدهید، رژیم همه را شناسایی و منهدم می‌کند».
او بعدها در کتابِ امام خمینی به روایت آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی نوشت: «بعدها از ایشان شنیدیم که اگر تحزب داشتید، خیلی زود لو می‌رفتید و متلاشی می‌شدید.»
یاران انقلاب یک هفته پس از اعلام پیروزی نظام جدید سیاسی بار دیگر درخواست ۱۶ ساله‌شان را با امام امت در میان گذاشتند و امام این بار متفاوت از دو بار قبل نظر موافق‌شان را اعلام کردند.
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتش، نوشت: «وقتی امام به ایران آمدند و بعد از تشکیل دولت موقت، من خدمت ایشان رفتم، بحث تحزب را با ایشان شروع کردم و گفتم: «دیدید که نهضت آزادی با تحزب نیم بند خود، دولت را تشکیل داد و نیروهای خط امامی هیچ تشکلی ندارند؟» ایشان کمی فکر کردند و قبول کردند. «گفتم خوب است با تأیید شما این کار را شروع کنیم.» ایشان در جواب من گفتند: «حزب یک موجود تدریجی است. الان که شما هستید، مطمئن هستم اما چه می دانم که دو سال دیگر، چه اتفاقی می‌افتد و چه کسانی حزب را اداره می‌کنند؟ بنابراین، من نمی‌توانم موجودی را که هر روز ممکن است عوض شود، تأیید کنم.»
بعدا هم حرف دیگری درباره تحزب از امام شنیدم که گفتند: «در تاریخ ایران احزاب خیلی تأثیرگذار نبودند و ما خیری از احزاب در ایران ندیدیم.» این هم جزو حرفهای ایشان بود. گفتند: «انسان‌هایی که به حزب می‌آیند سیاسی هستند و دنبال سیاسی کاری می‌روند.» برای ایشان خیلی گوارا نبود که ما این کارها را بکنیم.
‌نکته دیگری که درباره تحزب از ایشان شنیدیم، این بود که «حزب به هر حال، بخشی از جامعه را با خود دارد و افرادی که باید حالت پدری و تأثیر گذاری بر کل جامعه‌ داشته باشند، نباید رقیب بخش‌های دیگر جامعه بشوند.» ولی وقتی استدلالم را درباره تشکیل دولت موقت گفتم که ما به خاطر نداشتن تشکیلات، نتوانستیم با استفاده از نیروهای خالصی که ایشان می‌شناختند دولت تشکیل بدهیم، پذیرفتند.
من از طرف رفقا مامور شده بودم که با امام بحث جدی کنم. بعد از چند دقیقه‌ای که صحبت کردیم، پذیرفتند و گفتند: «بروید تشکیل بدهید.» بعدا هم به صور مختلف تایید کردند و حتی پول دادند و بالاتر از اینها، اجازه فرمودند سهم امام برای هزینه‌های فرهنگی و تربیتی حزب صرف شود.»
مجوز امام زمینه‌ساز تولد حزب جمهوری اسلامی در روز یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ شد و سید محمد حسینی بهشتی به اتفاق محمدجواد باهنر، سید علی خامنه‌ای، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و اکبر هاشمی رفسنجانی حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند.
شورای مرکزی حزب به دبیرکلی دکتر سید محمد حسینی بهشتی و با حضور موسسان و علاقمندان به عضویت در شورا، از جمله سید حسن آیت، اسدالله بادامچیان، عبدالله جاسبی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، حبیب‌الله عسگراولادی، سید محمود کاشانی، مهدی عراقی و علی درخشان، اساسنامه خود را در اولین کنگره سراسری و در ۴۴ ماده و پنج تبصره به تصویب رساندند.


شب واقعه
ساعت ۸ و نیم شب مورخه هفت تیر ۱۳۶۰ مجمع عمومی حزب جمهوری اسلامی به دبیرکلی دکتر بهشتی در سالن اجتماعات دفتر حزب واقع در چهار راه سرچشمه تهران با موضوع شرایط اقتصادی و تورمی کشور آغاز شد و دقایقی بعد به پیشنهاد برخی اعضاء و موافقت اکثریت حاضران، دستور کار جلسه به بررسی علل تصمیم مجلس شورای اسلامی و رای عدم کفایت سیاسی سید ابوالحسن بنی‌صدر و عزل از ریاست جمهوری که اول همین ماه اتفاق افتاده بود، تغییر کرد.
در این نشست حزبی بیش از ۷۳ عضو و غیرعضو حضور داشتند که همگی به شهادت رسیدند. در میان اعضا ۲۷ نماینده مجلس، چهار وزیر دولت موقت حجت‌الاسلام محمدرضا مهدوی‌کنی و ۱۲ معاون وزیر بودند که همگی به همراه دکتر سید محمد حسینی بهشتی، دبیرکل وقت حزب به شهادت رسیدند.

با وجودی که عامل انفجار یک هفته بعد توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شناسایی و معرفی شد اما او توانست از مسیر غرب کشور از ایران به عراق فرار کند.
قاتل فراری
«محمدرضا کلاهی» فرزند حسن متولد سال ۱۳۳۸ دارنده شماره شناسنامه ۱۲۵۱، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران، صاحب دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد و کارمند بخش خدمات حزب جمهوری اسلامی.
او در تاریخ ۲۴ آذر ۱۳۹۴ در شهر آلمره هلند به قتل رسید. بنا بر اعلام رسانه‌های هلندی، کلاهی که بعد از فرار به هلند نام خود را به «علی معتمد» تغییر داد، با یک زن افغان ازدواج کرد و در یک شرکت برق خصوصی شاغل شد.
او در حال سوار شدن به خودروی سفید رنگش برای رفتن سر کار بود که هدف گلوله افراد ناشناس قرار گرفت و به قتل رسید.


اعترافات همرزم
سعید شاهسوندی از اعضای سابقه‌دار سازمان منافقین و از همرزمان محمدرضا کلاهی در این سازمان، سالها بعد جزییات بیشتری از نقشه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را بازگو کرد.
او گفت: «شامگاه هفت تیر، اولین و بزرگ‌ترین عمل مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی رقم خورد. «انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی».
شب عملیات، علی زرکش، علیرضا معدنچی، احمد شادبختی و همسرش، محمدعلی جابرزاده‌ انصاری، من و همسرم در خانه‌ای مخفی در اول اتوبان عباس‌آباد حضور داشتیم. زرکش خبر عملیات را به تعدادی از ما داد و گفت: «امشب منتظر یک خبر هستیم. امشب بشین پشت دستگاه صامت و منتظر یک خبر باش» ما از طریق دستگاه شنود بی‌سیم پاسداران و کمیته‌ها به‌گوش بودیم. وقتی ما خبر را شنیدیم، از انفجارات و شنودهایی که می‌آمد، فهمیدیم که داستان چیست.
شاخص پیروزی عملیات کشته شدن آیت‌الله بهشتی بود. بمب در زیر تریبون سخنرانی ایشان کار گذاشته شده بود. ساعت ۹ شب انفجار صورت گرفت. شدت موج انفجار و کهنه بودن ساختمان باعث فرو ریختن سقف و ریزش آوار بود. بیشترین تلفات نیز ناشی از ریزش آوار بود. با انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و کشته و مجروح شدن صدها نفر از مقامات عالی‌رتبه، سیکل معیوب و دایره شیطانی خشونت و خشونت متقابل بسته شد.
درست در فردای هفتم تیر، من و سه نفر دیگر به عنوان گروه موسس «رادیو مجاهد» بنا به دعوت دکتر قاسملو عازم دفتر سیاسی حزب دموکرات کردستان شدیم. چند هفته بعد فردی به جمع ما پیوست. ظاهری نجیب و آرام و روحیه‌ای تشکیلاتی و اجرایی داشت.
هویت او برای همه مشخص نبود. او با نام تشکیلاتی «کریم رادیو» در بخش فنی رادیو مجاهد سازماندهی شد. او کسی جز «محمدرضا کلاهی» عامل انفجار هفت تیر نبود. آخرین شنیده‌های من در مورد او این است که در روند تحولات ایدئولوژیکی درون سازمان مجاهدین خلق، مساله‌دار شد و حتی شنیدم که از سازمان کناره گرفته و در حاشیه است.»
سخنگوی وقت سپاه در مصاحبه‌ای گفت: «... این بمب‌گذاری خیلی ساده و به نوعی بوده که هر کسی می‌توانسته این کار را انجام دهد، به جهت اینکه فرصت کافی داشته و یکی از بمب‌ها را در زیر تریبون قرار داده، بمب دیگر را در کنار ستونی از سالن کار گذاشته... ه. بمب‌گذار در ارتباط با همان سالن کنفرانس و به عنوان یک کارمند معمولی و ساده کار می‌کرد.»
روایت ری‌شهری
حجت‌الاسلام محمد محمدی ری‌شهری، اولین وزیر اطلاعات کشورمان در کتاب خاطراتش با اعلام جزییاتی از عامل بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی، نوشت: «محمدرضا کلاهی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۷ به سازمان منافقین پیوست. ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط‌دهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی کرد ضمن این که در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشت. به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولی‌عصر تهران واقع در خیابان پاستور، شروع به فعالیت و به‌تدریج با هدایت منافقین، وارد حزب جمهوری اسلامی شد.
کلاهی از تاریخ ۱۳۵۹.۹.۱ در منزل شخصیِ فردی به نام سعید عباس مودب‌صفت به عنوان مستأجر و به صورت انفرادی زندگی می‌کرد و بعضا افرادی را نیز با خود به منزل می‌آورد. وی ساعت ۷ صبح از خانه خارج و حدود ۸ شب به خانه بر می‌گشت و در رفت و آمد، بسیار محتاط بود و مرتبا خودش را چک می‌کرد حتی برای رفتن به دستشویی، درِ اتاق خودش را قفل می‌کرد.
وی چند روز قبل از انفجار دفتر حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرد و یک کیف بزرگ را با خودش حمل کرد و چون رفت و آمدش به حزب در طول روز زیاد بود کمتر مورد بازرسی قرار می‌گرفت.

کلاهی پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی، متواری و در خانه‌های تیمی منافقین مخفی و نهایتا توسط عوامل مجاهدین خلق از مرز غربی کشور به عراق منتقل شد. در مقطعی که وی در ایران مخفی بود، گزارش‌های متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله جاده چالوس، روستای سیاه‌بیشه و قلعه میرفتاح در اطراف همدان، واصل که با مراجعه تیم‌های عملیاتی، نتیجه‌ای حاصل نشد.
گفته می‌شود کلاهی در سال ۱۳۷۰، نسبت به سازمان منافقین مسئله‌دار شد و پس از جدایی از سازمان طی سال ۱۳۷۲ از عراق به آلمان فرار کرد.
استف بلاک، وزیر وقت امور خارجه هلند در سال ۱۳۹۷ در نامه‌ای به پارلمان هلند اعلام کرد که کلاهی در سال ۲۰۱۵ در منطقه المیره هلند کشته شده است.»

مجروح حادثه
آیت‌الله علی‌اصغر باغانی در خاطره‌ای از قبل و بعد از انفجار بمب در دفتر حزب گفت: «موضوع نشست هفتم تیر ۱۳۶۰ حزب مساله تورم بود که به تناسب موضوع، حسین کاظم‌پور اردبیلی، وزیر وقت بازرگانی به ایراد سخن پرداخت اما برخی پیشنهاد کردند با توجه به عزل بنی‌صدر از مقام ریاست جمهوری، خوب است مساله ریاست جمهوری و انتخاب دومین رییس‌جمهور کشور به بحث و تبادل نظر گذاشته شود.
شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی گفت «در این صورت باید رای‌گیری شود و چنانچه اکثریت حاضر به تغییر موضوع جلسه شدند دستور جلسه را تغییر می‌دهیم» و همین طور هم شد و اکثریت نظر دادند تا به موضوع انتخابات ریاست‌جمهوری پرداخته شود. یکی از حاضران پیشنهاد داد خودِ آیت‌الله بهشتی، مساله را آغاز کنند. ایشان هم پس از قرار گرفتن در جایگاه گفتند: «این مساله خیلی حائز اهمیت است بنابراین حاضران نیز باید به طرح دیدگاه‌های خود بپردازند.»


در ادامه آیت‌الله بهشتی فرمود: «برادران، انتخابات ریاست‌جمهوری خیلی مهم است و شما باید دقت کنید ...» وی در حال بیان این جملات بود که ناگهان نور زرد رنگی جلوی چشمم را فرا گرفت و دو ثانیه هم طول نکشید که همه جا تاریک شد. به علت شدت انفجار ابتدا نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده و نمی‌توانستم تکان بخورم. بعد از گذشت چند دقیقه، ناله برخی افراد به گوشم رسید و متوجه جنایت شدم و بر اثر شدت اصابت آوار، پیشانی من شکست و خون زیادی از آن جاری شد همچنین پرده گوش چپم پاره شد و بر اثر شدت آتش، محاسن صورتم نیز سوخت.»
منابع:
روزنامه اعتماد شماره ۵۲۴۲ - دوشنبه ۶ تیر ۱۴۰۱
راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام، دلایل تشکیل حزب جمهوری اسلامی
مصاحبه دکتر بهشتی با روزنامه جمهوری اسلامی، منتشر شده درتاریخ ۱۳/۴/۱۳۶۰
  • نویسنده :
  • منبع :