یادداشت روزنامه ۱۹ دی شماره ۳۴۹۶ مورخه ۲۶ مردادماه ۱۴۰۱ با عنوان «حسین(ع)، کشتی نجات امت» به قلم حجت الاسلام والمسلمین عبدالرحیم اباذری بدین شرح است:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریفی، امام حسین علیه السلام را به عنوان «سفینه النجاه» معرفی کرده و فرمود: «انَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاه» (سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 257) معمولاً محدثان و علمای اعلام در توضیح معنای این حدیث شریف نوشتند: هرکسی سوار برکشتی امام حسین علیه اسلام شود از گمراهی، انحراف و عذاب الهی در امان خواهد بود، البته در عرف مردم «کشتی نجات» به کشتیهایی اطلاق و گفته میشود که مواظب افرادی است که شنا بلد نیستند و احتمال غرق شدن دارند و یا مأمور نجات دادن کسانی است که در حال غرق شدن هستند والا افرادی که شنا میدانند و یا در عرشه کشتی هستند نیازی به غریق و نجات ندارند.
بنابر این شاید یکی دیگر از معنای «سفینه النجاه» این باشد که ابا عبدالله الحسین علیه السلام منتظر نمیماند تا مردم بیایند سوار کشتی او بشوند بلکه خود به سراغ آنها میرود و اغلب هم هدف امام آدمهای غرق شده در منجلاب روحی، روانی، اخلاقی، سیاسی و غیره است و سعی دارد دست آنها را بگیرد و به صراط مستقیم آورد، بلا تشبیه مانند فرد غواص و نجاتِ غریق که کنار دریا و استخر ایستاده و کاملاً مواظب است اگر کسی تو آب افتاد، شنا بلد نیست و در حال غرق شدن است فوری او را در آغوش بگیرد و از آب بیرون آورد و حیات دوباره ببخشد.
اگر دقت کنیم این معنا در صحنههای گوناگون نهضت حسینی به وضوح مشاهده میشود. دراصل میتوان گفت که شالوده نهضت و قیام عاشورا بر همین اساس پی ریزی شده است و میخواهد کجیها و انحرافات حکومتی را اصلاح نماید، علاوه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام به گونه مستمر و با اهتمام ویژه و ستودنی در تلاش است کسانی را که در حکومت ظالم و جائر گرفتار انحراف شدند، آنها را از منجلاب تاریکی و زندگی حیوانی برهاند، انگار در این مسیر وظیفهای جز هدایت گمراهان و غرق شدگان ندارد. شاید فراز دیگر حدیث «مصباح الهدی» ناظر بر همین است که حسین چراغ هدایت است نه آتش اتمام حجت، تهدید و ارعاب.
پس اگر معنای اول سفینه النجاه لحاظ شود، این مردم هستند به دنبال امام حسین میروند و سوار کشتی او میشوند و هدایت پیدا میکنند؛ اما بنابر معنای دوم، امام خودش ابتدائاً به سراغ افراد میرود و آنها را گزینش، انتخاب کرده و در آغوش میگیرد.
البته در این میان، بعضی افراد ظرفیت لازم برای هدایت دارند جواب مثبت میدهند و ملحق میشوند و حتی در رکاب حضرت به شهادت میرسند؛ مانند زهیربن قین و حربن یزید ریاحی، اما بعضیها بقدری خود را به رذائل اخلاقی و ظواهر دنیوی آلوده کردند و ظرفیت هدایت را در وجود خود از بین بردند، برای همین نمیتوانند ندای خیرخواهی حسین را بشنوند و به راه بیایند؛ مانند عبیدالله، عمر سعد، شمر و… اما حضرت باز دست بردار نیست مرتب آنها را هشدار، تذکر پدرانه و ندای مهربانانه میدهد. تا چراغ هدایتشان بشود و از سیاهیها رهایشان سازد؛ وقتی از هرثمه بن ابومسلم دعوت به یاری میکند او میگوید: در کوفه فرزندانم را گذاشتم بیم دارم از طرف عبیدالله به آنها آسیبی برسد، امام میفرماید: پس برو به جائی که صدای ما را نشنوی و شهادت ما را نبینی. (موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 379) در نشست خیرخواهانه با عمرسعد، وقتی او میگوید: میترسم خانهام را ویران کنند و اموالم را بگیرند و نسبت به سرنوشت زن و فرزندانم بیمناکم؛ حضرت فرمود: هر سه تا را تضمین میکنم و گوشزد مشفقانه کرد که هرگز از گندم ری نخواهی خورد، اما دنیا پرستی عمر سعد مانع از هدایتش شد. (همان، ص 386) به نوشته اکثر مورخان، شمر قسی قلبترین فرد در میان لشکر یزید بود، اما حضرت با وی نیز برخورد هدایتگرانه و مشفقانه داشت، در چند مورد نیز این برخوردها تکرار شد که به بعضی از آنها در بخشهای پیشین اشاره گردید، حتی روز عاشورا وقتی شمر بر سینه امام زانو زد تا سرش را از بدنش جدا کند، حضرت باز فرصت خیرخواهی را از دست نداد، لبخندی زد و جدش پیامبر را به یاد شمر انداخت تا احساسات، عواطف و وجدان شمر را تحریک و بیدار کند، همانطوری که به همین منظور و قبل از آن علی اصغرش را با قنداقه به طرف میدان برد و روی دست گرفت و نشان حرمله ها داد، اما سودی نبخشید و دنیاطلبی، قساوت دل، چشم و گوششان را گرفته و مانع از هدایت شمرها و حرمله ها شد. (همان، ص 573)
در مکتب سالار شهیدان همه انسانها فرصت تجدید نظر و توبه دارند، این واقعیت و حقیقت هم اکنون نیز در تشکیلات حسینی و مراسم عزاداری آن حضرت کاملاً محسوس است این که همه افراد از هر قشری نسبت به ابا عبدالله الحسین احساس نزدیکی و خودمانی دارند و مجالس حسینی همیشه با شور، شوق و عشق برگزار میشود، رمز و رازش همین است. هنر اباعبدالله الحسین نیز در همین نکته باریک نهفته است به هیچ کسی روی ترش، چهره عبوس و اخم نشان نمیدهد و همه را به بدون تبعیض میپذیرد و در آغوش پهناور و هدایتی خویش جای میدهد.
آیا بهتر نیست امروز در جذب جوانانی که ظاهرشان خوشایند ما نیستند، اما بیقین فطرت پاکی دارند از سبک تربیتی حسینی الهام و الگو بگیریم؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریفی، امام حسین علیه السلام را به عنوان «سفینه النجاه» معرفی کرده و فرمود: «انَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاه» (سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 257) معمولاً محدثان و علمای اعلام در توضیح معنای این حدیث شریف نوشتند: هرکسی سوار برکشتی امام حسین علیه اسلام شود از گمراهی، انحراف و عذاب الهی در امان خواهد بود، البته در عرف مردم «کشتی نجات» به کشتیهایی اطلاق و گفته میشود که مواظب افرادی است که شنا بلد نیستند و احتمال غرق شدن دارند و یا مأمور نجات دادن کسانی است که در حال غرق شدن هستند والا افرادی که شنا میدانند و یا در عرشه کشتی هستند نیازی به غریق و نجات ندارند.
بنابر این شاید یکی دیگر از معنای «سفینه النجاه» این باشد که ابا عبدالله الحسین علیه السلام منتظر نمیماند تا مردم بیایند سوار کشتی او بشوند بلکه خود به سراغ آنها میرود و اغلب هم هدف امام آدمهای غرق شده در منجلاب روحی، روانی، اخلاقی، سیاسی و غیره است و سعی دارد دست آنها را بگیرد و به صراط مستقیم آورد، بلا تشبیه مانند فرد غواص و نجاتِ غریق که کنار دریا و استخر ایستاده و کاملاً مواظب است اگر کسی تو آب افتاد، شنا بلد نیست و در حال غرق شدن است فوری او را در آغوش بگیرد و از آب بیرون آورد و حیات دوباره ببخشد.
اگر دقت کنیم این معنا در صحنههای گوناگون نهضت حسینی به وضوح مشاهده میشود. دراصل میتوان گفت که شالوده نهضت و قیام عاشورا بر همین اساس پی ریزی شده است و میخواهد کجیها و انحرافات حکومتی را اصلاح نماید، علاوه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام به گونه مستمر و با اهتمام ویژه و ستودنی در تلاش است کسانی را که در حکومت ظالم و جائر گرفتار انحراف شدند، آنها را از منجلاب تاریکی و زندگی حیوانی برهاند، انگار در این مسیر وظیفهای جز هدایت گمراهان و غرق شدگان ندارد. شاید فراز دیگر حدیث «مصباح الهدی» ناظر بر همین است که حسین چراغ هدایت است نه آتش اتمام حجت، تهدید و ارعاب.
پس اگر معنای اول سفینه النجاه لحاظ شود، این مردم هستند به دنبال امام حسین میروند و سوار کشتی او میشوند و هدایت پیدا میکنند؛ اما بنابر معنای دوم، امام خودش ابتدائاً به سراغ افراد میرود و آنها را گزینش، انتخاب کرده و در آغوش میگیرد.
البته در این میان، بعضی افراد ظرفیت لازم برای هدایت دارند جواب مثبت میدهند و ملحق میشوند و حتی در رکاب حضرت به شهادت میرسند؛ مانند زهیربن قین و حربن یزید ریاحی، اما بعضیها بقدری خود را به رذائل اخلاقی و ظواهر دنیوی آلوده کردند و ظرفیت هدایت را در وجود خود از بین بردند، برای همین نمیتوانند ندای خیرخواهی حسین را بشنوند و به راه بیایند؛ مانند عبیدالله، عمر سعد، شمر و… اما حضرت باز دست بردار نیست مرتب آنها را هشدار، تذکر پدرانه و ندای مهربانانه میدهد. تا چراغ هدایتشان بشود و از سیاهیها رهایشان سازد؛ وقتی از هرثمه بن ابومسلم دعوت به یاری میکند او میگوید: در کوفه فرزندانم را گذاشتم بیم دارم از طرف عبیدالله به آنها آسیبی برسد، امام میفرماید: پس برو به جائی که صدای ما را نشنوی و شهادت ما را نبینی. (موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 379) در نشست خیرخواهانه با عمرسعد، وقتی او میگوید: میترسم خانهام را ویران کنند و اموالم را بگیرند و نسبت به سرنوشت زن و فرزندانم بیمناکم؛ حضرت فرمود: هر سه تا را تضمین میکنم و گوشزد مشفقانه کرد که هرگز از گندم ری نخواهی خورد، اما دنیا پرستی عمر سعد مانع از هدایتش شد. (همان، ص 386) به نوشته اکثر مورخان، شمر قسی قلبترین فرد در میان لشکر یزید بود، اما حضرت با وی نیز برخورد هدایتگرانه و مشفقانه داشت، در چند مورد نیز این برخوردها تکرار شد که به بعضی از آنها در بخشهای پیشین اشاره گردید، حتی روز عاشورا وقتی شمر بر سینه امام زانو زد تا سرش را از بدنش جدا کند، حضرت باز فرصت خیرخواهی را از دست نداد، لبخندی زد و جدش پیامبر را به یاد شمر انداخت تا احساسات، عواطف و وجدان شمر را تحریک و بیدار کند، همانطوری که به همین منظور و قبل از آن علی اصغرش را با قنداقه به طرف میدان برد و روی دست گرفت و نشان حرمله ها داد، اما سودی نبخشید و دنیاطلبی، قساوت دل، چشم و گوششان را گرفته و مانع از هدایت شمرها و حرمله ها شد. (همان، ص 573)
در مکتب سالار شهیدان همه انسانها فرصت تجدید نظر و توبه دارند، این واقعیت و حقیقت هم اکنون نیز در تشکیلات حسینی و مراسم عزاداری آن حضرت کاملاً محسوس است این که همه افراد از هر قشری نسبت به ابا عبدالله الحسین احساس نزدیکی و خودمانی دارند و مجالس حسینی همیشه با شور، شوق و عشق برگزار میشود، رمز و رازش همین است. هنر اباعبدالله الحسین نیز در همین نکته باریک نهفته است به هیچ کسی روی ترش، چهره عبوس و اخم نشان نمیدهد و همه را به بدون تبعیض میپذیرد و در آغوش پهناور و هدایتی خویش جای میدهد.
آیا بهتر نیست امروز در جذب جوانانی که ظاهرشان خوشایند ما نیستند، اما بیقین فطرت پاکی دارند از سبک تربیتی حسینی الهام و الگو بگیریم؟
- نویسنده :
- منبع :
https://19dey.com/news/44296