سرمقاله ۱۹ دی شماره ۳۵۷۰ مورخه ۲۵ آبانماه ۱۴۰۱ با عنوان ««امید به آینده» حلقه مفقوده کشور» به قلم رضا صدرایی بدین شرح است:
در شرایط فعلی کشور، اکثریت جوانان بیانگیزه، بیتفاوت و ناامید هستند و مشکلات بسیاری را در زندگی شخصی و اجتماعی خود دارند. آنها سعی میکنند به هر وسیلهای این ناامیدی را به رخ بکشانند.
ناامیدی یا امید، نوعی طرز تلقی یا نوعی موضع به دنیای پیرامونمان است. این نگاه، بیاساس یا فی البداهه شکل نمیگیرد. این نگاه حاصل یک فرایند و یک مسیر است. به عبارت بهتر آدمها ناامید به دنیا نمیآیند، آدمها ناامید میشوند و توجه به فرایند «شدن» بسیار مهم است. پرسش آن است که وقتی آدمها ناامید میشوند چه کار میکنند؟
احساس ناامیدی اغلب باعث میشود فرد علاقه خود را به موضوعات مهم، فعالیتها، رویدادها یا افراد از دست بدهد. کسی که ناامید شده باشد، دیگر نمیتواند ارزش چیزهایی را که قبلاً مهم بودند، درک کند.
شاید دیده باشید که بعضی از مستأجران در روزهای پایانی سکونت در یک سکونتگاه، نسبت به حفظ و مراقبت از آن مکان بسیار بیاعتنا میشوند. تمایل شدید به ترک وطن در افراد ناامید زمینه شکلگیری چنین بیمسئولیتیای را نیز فراهم میآورد.
رخت بر بستن امید نسبت به آینده یکی از عوامل مولد و باز تولید مخاطرات سیاسی در کشور است. اگر امید نسبت به آینده وجود داشت، هیچگاه ناآرامیهای چند وقت اخیر را شاهد نبودیم. جامعهای که امید داشته باشد، به سوی خشونت گرایش پیدا نمیکند. در واقع، «امید به آینده» حلقه مفقودهای است که این روزها همچون اهریمنی سخت جان بر پیکره حیات و ذهنِ مردمانی از این مرز و بوم چنبره زده است. جوانانی که به آینده امیدی ندارند و فردایی را برای خود تصور نمیکنند.
پدر و مادرانی که در راه تداوم حیات خود و فرزندانشان، تنها گزینه کار حداکثری و شبانهروزی را در پیش دارند. از آینده شغلی، مالی و یک زندگی عادی برای فرزندانشان واهمه دارند. ترس از آینده همچون زخمی بزرگ بر روح و روان مادران و پدرانی از این سرزمین سنگینی میکند. چنین جامعهای مستعد رویدادهای زیادی است؛ چرا که نه چشماندازی روشن از آینده متصور است و نه نهادهای رسمی میتوانند امید به آینده را به جامعه برگردانند. تا زمانی که حکومت نتواند امید را به جامعه بازگرداند، جامعه همواره آبستن رویدادهای تلخی خواهد بود.
در شرایط فعلی کشور، اکثریت جوانان بیانگیزه، بیتفاوت و ناامید هستند و مشکلات بسیاری را در زندگی شخصی و اجتماعی خود دارند. آنها سعی میکنند به هر وسیلهای این ناامیدی را به رخ بکشانند.
ناامیدی یا امید، نوعی طرز تلقی یا نوعی موضع به دنیای پیرامونمان است. این نگاه، بیاساس یا فی البداهه شکل نمیگیرد. این نگاه حاصل یک فرایند و یک مسیر است. به عبارت بهتر آدمها ناامید به دنیا نمیآیند، آدمها ناامید میشوند و توجه به فرایند «شدن» بسیار مهم است. پرسش آن است که وقتی آدمها ناامید میشوند چه کار میکنند؟
احساس ناامیدی اغلب باعث میشود فرد علاقه خود را به موضوعات مهم، فعالیتها، رویدادها یا افراد از دست بدهد. کسی که ناامید شده باشد، دیگر نمیتواند ارزش چیزهایی را که قبلاً مهم بودند، درک کند.
شاید دیده باشید که بعضی از مستأجران در روزهای پایانی سکونت در یک سکونتگاه، نسبت به حفظ و مراقبت از آن مکان بسیار بیاعتنا میشوند. تمایل شدید به ترک وطن در افراد ناامید زمینه شکلگیری چنین بیمسئولیتیای را نیز فراهم میآورد.
رخت بر بستن امید نسبت به آینده یکی از عوامل مولد و باز تولید مخاطرات سیاسی در کشور است. اگر امید نسبت به آینده وجود داشت، هیچگاه ناآرامیهای چند وقت اخیر را شاهد نبودیم. جامعهای که امید داشته باشد، به سوی خشونت گرایش پیدا نمیکند. در واقع، «امید به آینده» حلقه مفقودهای است که این روزها همچون اهریمنی سخت جان بر پیکره حیات و ذهنِ مردمانی از این مرز و بوم چنبره زده است. جوانانی که به آینده امیدی ندارند و فردایی را برای خود تصور نمیکنند.
پدر و مادرانی که در راه تداوم حیات خود و فرزندانشان، تنها گزینه کار حداکثری و شبانهروزی را در پیش دارند. از آینده شغلی، مالی و یک زندگی عادی برای فرزندانشان واهمه دارند. ترس از آینده همچون زخمی بزرگ بر روح و روان مادران و پدرانی از این سرزمین سنگینی میکند. چنین جامعهای مستعد رویدادهای زیادی است؛ چرا که نه چشماندازی روشن از آینده متصور است و نه نهادهای رسمی میتوانند امید به آینده را به جامعه برگردانند. تا زمانی که حکومت نتواند امید را به جامعه بازگرداند، جامعه همواره آبستن رویدادهای تلخی خواهد بود.
- نویسنده :
- منبع :
https://19dey.com/news/50238