19 دی: عباس عبدی گفت: شرایط جامعه ایران مطلقا به پیش از آغاز اعتراضات برنخواهد گشت. اتفاقات و شعار‌هایی که در سطح جامعه داده شده، مسائلی که در سطح هنرمندان، ورزشکاران و دانشگاه‌ها و رسانه‌ها رخ داده است، شرایط را غیر قابل بازگشت کرده است.
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: فارغ از اعتراض در كف خيابان، يك چيز را مي‌توان پرسيد كه موضع عمومي مردم در اين ميان چيست؟ چون تعداد معترضين در مقايسه با جمعيت اين اميد را نزد برخي از طرفداران ساده‌انگار وضع موجود زنده مي‌كند كه از اين وضع عبور مي‌كنند. به نظر مي‌رسد كه اين ماجرا را بايد دقيق‌تر تحليل كرد.
ابتدا بايد پذيرفت كه اكثريت قاطع جامعه از وضعيت موجود رضايت ندارند، حتي اگر در عمل با معترضين كف خيابان همراهي نكنند، مخالفتي نيز ابراز نمي‌دارند، چون اگر مردم با آنان مخالف باشند، اصولا چنين اعتراضاتي شكل نمي‌گرفت يا اگر مي‌گرفت، به سرعت تمام مي‌شد.
تداوم آن نشان‌دهنده عدم مخالفت مردم است. پس چرا حمايت عملي و همراهي نمي‌كنند؟ به نظر بنده دو علت مي‌تواند داشته باشد؛ اول ترس از پرداخت هزينه، دوم فقدان چشم‌انداز مثبت و اميدبخش نسبت به سرنوشت اين جريان اعتراضي است.
در ميان اين دو عامل، اولي با همان ترس از اهميت كمتري برخوردار است. يكي به اين علت كه مساله ترس بود چرا برخي ديگر از اقدامات اعتراضي كم‌هزينه نيز هنوز همراهي عملي مردم را جذب نكرده است، مثل شعارهاي شبانه، ديگر اينكه زيادي معترضين و تداوم آن هزينه‌هاي اعتراض را كم و اهميت اين عامل را كم مي‌كند. ولي عامل دوم يعني فقدان چشم‌انداز، عامل موثر اصلي در عدم همراهي عملي مردم است. در حقيقت اكثريت قاطع گمان مي‌كنند كه وضعيت قابل دفاعي كه به ‌طور نسبي تضمين شده باشد در انتظار آنان نيست و لذا دليلي ندارد كه وضعيت فعلي هر چند نامطلوب را نيز از دست بدهند.
اين واقعيتي روشن است. به همين علت نيز مهم‌ترين استدلال معترضين در نقد وضع موجود اين است كه هر چه بخواهد بشود، بهتر از اين است كه هست. دور از ذهن است كه كسي اين استدلال را حداقل در اين مرحله بپذيرد... 
چون گزينه‌هاي پيش رو و احتمالي مي‌تواند بدتر از اين باشد. شايد به همين علت است كه برخي از طرفداران وضع موجود مي‌نويسند كه بعد از ما جهنم است!
آيا از اين استدلال مي‌توان نتيجه گرفت كه وضعيت همين گونه باقي مي‌ماند؟ پاسخ خير است، زيرا از يك‌سو دولت فعلي قادر به حل ملموس هيچ مساله‌اي از قبيل رشد اقتصادي و كاهش تورم و ثبات نرخ ارز و افزايش اشتغال و تامين مسكن نيست. از سوي ديگر تداوم وضع موجود كم‌كم مردم را خسته و با آن نتيجه غيرمنطقي همدلي مي‌كند تا معتقد شوند، هر چيزي بهتر از اين وضع خواهد شد. يك گزينه منطقي ديگر هم اين است كه مردم خسته شوند و دور اعتراض را خط بكشند كه طبعا رخ نخواهد داد.
هر يك از اين دو حالت مطلوب يكي از دو طرف منازعه است. البته نتيجه هر دو حالت در بلندمدت ويراني ايران است و بس. پس چه بايد كرد؟ معتقدم كه شرايط جامعه ايران مطلقا به بيش از آغاز اعتراضات برنخواهد گشت. اتفاقات و شعارهايي كه در سطح جامعه داده شده، مسائلي كه در سطح هنرمندان، ورزشكاران و دانشگاه‌ها و رسانه‌ها رخ داده است، شرايط را غير قابل بازگشت كرده است. تغيير را حتي در ادبيات و رويكرد طرفداران وضع موجود هم مي‌بينيم.
پس بايد يك گام به پيش برداشت و اگر مجموعه‌اي از شهروندان معتبر و مورد اعتماد بتوانند چشم‌اندازي حداقلي، عملي و با نتايج ملموس ارايه دهند، اين احتمال جدي وجود دارد كه از طرف مردم و به عنوان راهي براي عبور از بن‌بست موجود پذيرفته شود و اين پذيرش به عنوان راه برون‌رفت پيش پاي حكومت نيز قرار گيرد.
مجموعه‌اي كه قادر به انجام اين كار هستند شامل كساني مي‌شوند كه قادرند چنين مطالبه‌اي را نمايندگي كنند، از اصولگرايان مستقل و محترم گرفته تا بخش بزرگي از نيروهاي مستقل در اقتصاد، فرهنگ، دانشگاه، سياست، ورزش، هنر و... اين تنها راهي است كه مي‌تواند پيش روي جامعه ايران قرار گيرد. پيامي كه اگر با پاسخ مثبت حكومت همراه شد، طبعا مسير جديدي پيش روي ملت باز خواهد شد در غير اين صورت غيرمنتظره نخواهد بود كه مردم به چشم‌انداز سلبي كه هر چه باشد بهتر از اين وضع است تن بدهند. براي تحقق اين برنامه و ارايه آن زمان زيادي دراختيار نيست.
  • نویسنده :
  • منبع :