19 دی: ادامه این شرایط، ایران عزیز را دچار وضعیت بغرنجی خواهد کرد که بدون نیاز به هر نوع مداخله از سوی دشمنان این خاک، «راهبرد زمین سوخته» در آن به دست خودمان محقق خواهد شد؛ لذا جناب رئیسجمهور باید این اصل را بپذیرند که «مسئله، ایران است» و تمامی اشخاص و اطرافیان ایشان و یا حتی شخص خودشان، به مثابه فرعاند در قبال این اصل.
امیر اقتناعی؛ عضو شورای مرکزی و معاون اجرایی و هماهنگی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران در یادداشتی که در روزنامه سازندگی منتشر شده است، نوشت: از روزگاری که در اواخر سلسله قاجار و تحت تاثیر سفر، تجارت و تحصیل از یک سو و بهکارگیری مستشاران غربی در دیگر سو، آشنایی ایرانیان با اروپا وارد دوران جدیدی شد، دیوانسالاری در ایران نیز رفتهرفته نظم نوینی یافت. با برآمدن پهلوی در ایران، بنیان سازمانهایی، چون ارتش، پلیس، بانک، گمرک، عدلیه و نظایر اینها بهگونهای پایهگذاری شد که تا به امروز هر آنچه در شیوه اداره کشور در ساختار اداری و بروکراتیک شاهد آنیم، عمدتاً بر همان پایه، به سمت فربهترشدن گرائید. معالاسف؛ در میانه این فرآیند فربهگی، هر چه بر کیفیت فنی دستگاههای بروکراتیک -در اثر پیشرفتهای تکنولوژیک- افزون شد، اما بهبودی در عملکرد مورد انتظار و متناسب با آن پیشرفتها به چشم نیامد. تا امروز که حتی شاهد سوءکارکردهای روزافزون در ساختار عریض و طویل دستگاه بروکراسی در کشور بوده و هستیم.
بیتردید؛ ایرادات ناشی از سیاستگذاری و نواقص منبعث از ضعف ساختار بروکراسی در جامعه ایران با روی کار آمدن ابراهیم رئیسی دفعتاً پدید نیامد که با کنار رفتن او بهیکباره ناپدید شود. اما چرا کنار رفتن او از کرسی مسئولیت اداره زندگی روزمره مردم، میتواند در حکم کمک شایان توجهی به کیفیت زیست شهروندان ایرانی قلمداد گردد؟
۱. تجربه یکونیم سال گذشته نشان داده که ایشان درک قابل توجهی از الزامات بروکراسی و پیچیدگیهایش در جامعه ایرانی ندارد و پیوسته بر این تصور است که تنها شأن رئیس دستگاه اجرائی کشور به صدور گزارههای رهنمودگونه یا دستور دادنهای صرف محدود شده و فارغ از اجرای دستورات یا عدم آنها، میپندارد که تنها به زبان راندن مشکلات و کاستیها، بار مسئولیت را از شانههایش خالی مینماید!
۲. به تبع این وضعیت، مدیران و مشاورانی را هم که برای اداره کشور انتخاب کرده، عمدتاً متاثر از همان عدم شناخت از سازمان بروکراتیک کشور و طبعاً نامتجانس با مسئولیتها و انتظارات میباشد؛ لذا این میزان معتنابه از سوءمدیریت و ناکارآمدی حاصله از آن در شرایط پیچیده امروز، در این چارچوب قابل تبیین و توجیه است.
۳. عدم بهکارگیری افراد متناسب با هر مسئولیت -چه از حیث تخصص و چه از حیث مهارت- و سعی وافر در نادیده گرفتن تجربیات پیشین با اتّکا به دوگانهسازیهای کاذب و شعارگونهای، چون انقلابی-غیرانقلابی در میان افراد حاضر در ساختارهای اداری و اجتماعی هم نشان دیگری است از بیگانگی رئیسجمهور با سازوکارهای بروکراتیک که مبدل به ابزاری شده است برای تصفیه ماهران و رنجش نخبگان در تمامی ساحتهای اداره کشور، اعم از؛ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاست داخلی، سیاست خارجی و ....
۴. خیل مصائب مستمر یک سال اخیر و فشار فزاینده ناشی از آن بر مردم، کار را به جایی رسانده که دیگر پدید آمدن هر مسئلهای در کشور، دارای ظرفیت بالقوهای است برای تبدیل شدن به یک بحران! تا آنجا که شاهدیم؛ عمده زمان، توان و منابع کشور (اعم از حاکمیتی و خصوصی) مصروف چارهجویی برای این بحرانها میشود. به حدی که سیر تناوب و انباشت بحرانها از چنان پیوستگی برخوردار شده که دیگر نقطه عزیمت هر بحران، بحران پیشین است و پدیداری بحران جدید، بیارتباط با رفع یا عدم رفع بحران پیشین! اینجاست که باید گفت: «آه از غمی که تازه شود با غمی دگر ...».
۵. شاید مهمترین موضوعی که باید پیش و بیش از همه این مسائل بِدان پرداخت، عدم شناخت جناب رئیسی از مصدری است که بر آن تکیه زده و عدم باور به اهمیت این جایگاه است در زندگی و سرنوشت یک ملت. بنا بر همین نقیصه، هر چشماندازی را در برنامهها و اقدامات ایشان میتوان متصور بود، جز توسعه ایران و رفاه ایرانیان. خصوصاً آنجا که -در عین رکود در بخشهای مختلف زندگی مردم و به موازات فرسایش منابع مادی و انسانی جامعه- پیوسته از قطار پیشرفت سخن میراند. تو گویی؛ ایرانی که ایشان در آن زیست میکند با ایرانی که عموم شهروندان ایرانی در آن روزگار میگذرانند، مُلکهایی مجزا از هماند.
معالاسف؛ به گواه عموم دلسوزان، ادامه این شرایط، ایران عزیز را دچار وضعیت بغرنجی خواهد کرد که بدون نیاز به هر نوع مداخله از سوی دشمنان این خاک، «راهبرد زمین سوخته» در آن به دست خودمان محقق خواهد شد؛ لذا جناب رئیسجمهور باید این اصل را بپذیرند که «مسئله، ایران است» و تمامی اشخاص و اطرافیان ایشان و یا حتی شخص خودشان، به مثابه فرعاند در قبال این اصل. پس اگر حقیقتاً به دنبال اعتلا و سرفرازی ایرانند باید یا مسیر را اصلاح کنند -که با این بضاعت، بعید مینماید- و یا عرصه را واگذار ...
بیتردید؛ ایرادات ناشی از سیاستگذاری و نواقص منبعث از ضعف ساختار بروکراسی در جامعه ایران با روی کار آمدن ابراهیم رئیسی دفعتاً پدید نیامد که با کنار رفتن او بهیکباره ناپدید شود. اما چرا کنار رفتن او از کرسی مسئولیت اداره زندگی روزمره مردم، میتواند در حکم کمک شایان توجهی به کیفیت زیست شهروندان ایرانی قلمداد گردد؟
۱. تجربه یکونیم سال گذشته نشان داده که ایشان درک قابل توجهی از الزامات بروکراسی و پیچیدگیهایش در جامعه ایرانی ندارد و پیوسته بر این تصور است که تنها شأن رئیس دستگاه اجرائی کشور به صدور گزارههای رهنمودگونه یا دستور دادنهای صرف محدود شده و فارغ از اجرای دستورات یا عدم آنها، میپندارد که تنها به زبان راندن مشکلات و کاستیها، بار مسئولیت را از شانههایش خالی مینماید!
۲. به تبع این وضعیت، مدیران و مشاورانی را هم که برای اداره کشور انتخاب کرده، عمدتاً متاثر از همان عدم شناخت از سازمان بروکراتیک کشور و طبعاً نامتجانس با مسئولیتها و انتظارات میباشد؛ لذا این میزان معتنابه از سوءمدیریت و ناکارآمدی حاصله از آن در شرایط پیچیده امروز، در این چارچوب قابل تبیین و توجیه است.
۳. عدم بهکارگیری افراد متناسب با هر مسئولیت -چه از حیث تخصص و چه از حیث مهارت- و سعی وافر در نادیده گرفتن تجربیات پیشین با اتّکا به دوگانهسازیهای کاذب و شعارگونهای، چون انقلابی-غیرانقلابی در میان افراد حاضر در ساختارهای اداری و اجتماعی هم نشان دیگری است از بیگانگی رئیسجمهور با سازوکارهای بروکراتیک که مبدل به ابزاری شده است برای تصفیه ماهران و رنجش نخبگان در تمامی ساحتهای اداره کشور، اعم از؛ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاست داخلی، سیاست خارجی و ....
۴. خیل مصائب مستمر یک سال اخیر و فشار فزاینده ناشی از آن بر مردم، کار را به جایی رسانده که دیگر پدید آمدن هر مسئلهای در کشور، دارای ظرفیت بالقوهای است برای تبدیل شدن به یک بحران! تا آنجا که شاهدیم؛ عمده زمان، توان و منابع کشور (اعم از حاکمیتی و خصوصی) مصروف چارهجویی برای این بحرانها میشود. به حدی که سیر تناوب و انباشت بحرانها از چنان پیوستگی برخوردار شده که دیگر نقطه عزیمت هر بحران، بحران پیشین است و پدیداری بحران جدید، بیارتباط با رفع یا عدم رفع بحران پیشین! اینجاست که باید گفت: «آه از غمی که تازه شود با غمی دگر ...».
۵. شاید مهمترین موضوعی که باید پیش و بیش از همه این مسائل بِدان پرداخت، عدم شناخت جناب رئیسی از مصدری است که بر آن تکیه زده و عدم باور به اهمیت این جایگاه است در زندگی و سرنوشت یک ملت. بنا بر همین نقیصه، هر چشماندازی را در برنامهها و اقدامات ایشان میتوان متصور بود، جز توسعه ایران و رفاه ایرانیان. خصوصاً آنجا که -در عین رکود در بخشهای مختلف زندگی مردم و به موازات فرسایش منابع مادی و انسانی جامعه- پیوسته از قطار پیشرفت سخن میراند. تو گویی؛ ایرانی که ایشان در آن زیست میکند با ایرانی که عموم شهروندان ایرانی در آن روزگار میگذرانند، مُلکهایی مجزا از هماند.
معالاسف؛ به گواه عموم دلسوزان، ادامه این شرایط، ایران عزیز را دچار وضعیت بغرنجی خواهد کرد که بدون نیاز به هر نوع مداخله از سوی دشمنان این خاک، «راهبرد زمین سوخته» در آن به دست خودمان محقق خواهد شد؛ لذا جناب رئیسجمهور باید این اصل را بپذیرند که «مسئله، ایران است» و تمامی اشخاص و اطرافیان ایشان و یا حتی شخص خودشان، به مثابه فرعاند در قبال این اصل. پس اگر حقیقتاً به دنبال اعتلا و سرفرازی ایرانند باید یا مسیر را اصلاح کنند -که با این بضاعت، بعید مینماید- و یا عرصه را واگذار ...
- نویسنده :
- منبع :
https://19dey.com/news/54192