دکتر علیرضا معاف؛
ظهور خدا در عالم به "کلمه" است که فرمود: "ان یقول له کن فیکون"؛ اما چرا "کنش" ما به "کلمه" ما تبدیل نمیشود؟ دوباره میپرسم، چرا "کنشها و واکنشها و تراکنشهای" جبهه مقاومت تبدیل به "کلمه و کلمات" نمیشود؟ چرا "رویداد"های ما "روایت" و "رخداد"های ما "حکایت" نمیشود؟ چرا "گدازه"های فلسطین و لبنان در قالب "گزاره" نمیریزد و از "استقامت یمن"، "استعاره سخن" تولید نمیشود؟ چه کسی باید "شاهنامه" قهرمانان بی بدیلی به نامهای سیدحسن نصرالله و ابراهیم عقیل و قاسم سلیمانی و یحیی سنوار و ابومهدی المهندس را بنویسد؟ راویان روایتهای زینبی عاشوراهای پی در پی امت محمد کیانند؟
چرا به حکمت نزول "علمه البیان"پس از "علم بالقلم" توجه نمیکنیم؟
چرا نرم افزار ما در تولید مفهوم از سخت افزار ما در خلق مصداق عقب افتاده است؟
حماسه سرای "حماسه حماس" کیست؟ داستان اسطوره هایی چون سیدحسن نصرالله و یحیی سنوار را چه کسی مینویسد؟
چه عجیب که در جنگ روایتها و نبرد حکایتها و مچ اندازی قضاوتها، میدان را واگذار کردهایم و به "لسان قوم" (و نه لسان قم)، با مردم تکلم نمیکنیم.
چرا جهاد شهید سید حسن نصرالله رو با جهاد تبیین و جهاد کبیر و جهاد با زبان نصرت نمیدهیم؟
چرا مجاهدان "جاهدوا بالسنتهم" پیوست مجاهدان "جاهدوا بانفسهم" نیستند و "وعده صادق ۱ و ۲ "
با لسان صدق و صادق، پردازش و پرزنت نمیشود؟
بایسته و شایسته است که در میانه این نبرد تاریخی با طبقات مختلف اجتماع، قصه پرغصه سرزمین کنعان را گفتوگو کنیم، هم از باب وظیفه و تکلیف و هم از جهت انسانیت و هم از حیث فتوت و مروت و اخوت و البته از باب حکم. حکم آن مرد شجاع که در ابتدای "اتوبان موشکی تهران - قدس"، نماز جمعه نصر را خواند تا به زودی و "روزی نزدیک" در انتهای این اتوبان، نماز را در مسجدالاقصی بخواند و آیات ابتدایی سوره اسراء را تفسیر عملی کند. حکم مردِ یکتایِ زمانۀ ما، جهاد تبیین و روایت و نوشتن و گفتن و شنفتن و اقناع است. خمینیِ ثانی، فرزند خمینی اوّل. نه چونان هملت پسر هملت.
امّا چه میخواهیم گفت؟ ماتن این متن کیست؟ متن و فرامتن و فرومتن و بینامتن روایت ما چیست؟ چگونه میتوان زوال و زدودن زمستان و زمهریرِ زهرِ مارِ صهیونیسم(Zionism) را به جوانان و نوجوانان فهماند؟
" نبی" (صاحب نبا و نبوت) بنابر تقریر فارابی و "فیلسوف شاه" بنابر تقریر افلاطون و "حاکم حکیم" بنابر تنظیم ارسطو و "نور بازتابیده از آینه محمدی" بنا بر اعتقاد ابن عربی و "ولی فقیه" (صاحب ولایت فقاهت و عدالت) بنا بر تقریر حضرت روح الله، در حرکت تاریخی خود برای همگن و همگون و همگرا و همگام شدن با نظام تکوین و تدوین و تالیف و تقدیر و از همه مهمتر آفرینش حماسه و خلق روایت فراگیر، نیازمند چهار زبان است: زبان هنر و زبان علم و زبان برهان و زبان خطابه. با زبان هنر است که طرح کلّی و نقشۀ ساختمان شهر فهمیده میشود، با زبان علم نخبگان این نقشه را قبول میکنند و به ساختنش رضایت داده و در پی محاسبات ظاهری این ساختن تلاش میکنند و با زبان برهان، همگان به ضرورت موضوع اقناع میشوند و با زبان خطابه عموم مردم برای ساختن آن نقشه تهییج شده و در ساختنش مشارکت میکنند و "امر نخبگانی" به "امر تودگانی" تبدیل میشود.
بنابراین هر ترانه سرایی از شاهکارهای قهرمانان مقاومت شامل تارهای این چهار شاخه خواهد بود.
امّا پودهای این بنا را شاخههای علوم و فنون مختلف و متنوع و استدلالهای هر حوزه دانشی میسازند. امنیت، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، ادبیات و .... وقتی بنای اول ساخته شد، بنابر اصلِ «یک دست صدا ندارد»، صدایی نخواهیم داشت. اگر این درک راهبردی را نظرگاه و نقطه عزیمت حرکت خود بدانیم، نیازمند یک عملکرد موازی نیز هستیم تا برخورد دستها، زایش صدا را صادر کنند. دو دست را با هم میخواهیم، دستی که در میدان عزم و رزم میجنگد و حماسه میسازد و دستی که در صحنه روایت، مینویسد و کلمه میسازد.
باید بتوانیم در ذهن و زبان و قلب هنرمندان انفاذ کنیم و از دل این نفوذ عاطفی، سخنِ محکمِ مستدلِ روشن جبهه مقاومت را به نحوی تبیین کنیم که نخبگان جامعه را اِشراب نماید و زمینۀ حرکت درونزای آنها را فراهم آورد و سپس، آنها به سیراب کردن آحاد جامعه بپردازند و در نهایت از صیرورت چنین مسیری است که با همراهی نخبگان و هنرمندان و راویان خواهیم دید که چگونه جنبش و انقلاب و نهضت، شروع به قُلقُل کردن و وِلوِله بر پا داشتن میکنند.
تا اینجای کار باید به حال اکثریت نظام دانشگاهی و حوزوی و نخبگانی تأسف خورد که در ماجرای فلسطین، تحرک لازم را ندارند.
ظهور خدا در عالم به "کلمه" است که فرمود: "ان یقول له کن فیکون"؛ اما چرا "کنش" ما به "کلمه" ما تبدیل نمیشود؟ دوباره میپرسم، چرا "کنشها و واکنشها و تراکنشهای" جبهه مقاومت تبدیل به "کلمه و کلمات" نمیشود؟ چرا "رویداد"های ما "روایت" و "رخداد"های ما "حکایت" نمیشود؟ چرا "گدازه"های فلسطین و لبنان در قالب "گزاره" نمیریزد و از "استقامت یمن"، "استعاره سخن" تولید نمیشود؟ چه کسی باید "شاهنامه" قهرمانان بی بدیلی به نامهای سیدحسن نصرالله و ابراهیم عقیل و قاسم سلیمانی و یحیی سنوار و ابومهدی المهندس را بنویسد؟ راویان روایتهای زینبی عاشوراهای پی در پی امت محمد کیانند؟
چرا به حکمت نزول "علمه البیان"پس از "علم بالقلم" توجه نمیکنیم؟
چرا نرم افزار ما در تولید مفهوم از سخت افزار ما در خلق مصداق عقب افتاده است؟
حماسه سرای "حماسه حماس" کیست؟ داستان اسطوره هایی چون سیدحسن نصرالله و یحیی سنوار را چه کسی مینویسد؟
چه عجیب که در جنگ روایتها و نبرد حکایتها و مچ اندازی قضاوتها، میدان را واگذار کردهایم و به "لسان قوم" (و نه لسان قم)، با مردم تکلم نمیکنیم.
چرا جهاد شهید سید حسن نصرالله رو با جهاد تبیین و جهاد کبیر و جهاد با زبان نصرت نمیدهیم؟
چرا مجاهدان "جاهدوا بالسنتهم" پیوست مجاهدان "جاهدوا بانفسهم" نیستند و "وعده صادق ۱ و ۲ "
با لسان صدق و صادق، پردازش و پرزنت نمیشود؟
بایسته و شایسته است که در میانه این نبرد تاریخی با طبقات مختلف اجتماع، قصه پرغصه سرزمین کنعان را گفتوگو کنیم، هم از باب وظیفه و تکلیف و هم از جهت انسانیت و هم از حیث فتوت و مروت و اخوت و البته از باب حکم. حکم آن مرد شجاع که در ابتدای "اتوبان موشکی تهران - قدس"، نماز جمعه نصر را خواند تا به زودی و "روزی نزدیک" در انتهای این اتوبان، نماز را در مسجدالاقصی بخواند و آیات ابتدایی سوره اسراء را تفسیر عملی کند. حکم مردِ یکتایِ زمانۀ ما، جهاد تبیین و روایت و نوشتن و گفتن و شنفتن و اقناع است. خمینیِ ثانی، فرزند خمینی اوّل. نه چونان هملت پسر هملت.
امّا چه میخواهیم گفت؟ ماتن این متن کیست؟ متن و فرامتن و فرومتن و بینامتن روایت ما چیست؟ چگونه میتوان زوال و زدودن زمستان و زمهریرِ زهرِ مارِ صهیونیسم(Zionism) را به جوانان و نوجوانان فهماند؟
" نبی" (صاحب نبا و نبوت) بنابر تقریر فارابی و "فیلسوف شاه" بنابر تقریر افلاطون و "حاکم حکیم" بنابر تنظیم ارسطو و "نور بازتابیده از آینه محمدی" بنا بر اعتقاد ابن عربی و "ولی فقیه" (صاحب ولایت فقاهت و عدالت) بنا بر تقریر حضرت روح الله، در حرکت تاریخی خود برای همگن و همگون و همگرا و همگام شدن با نظام تکوین و تدوین و تالیف و تقدیر و از همه مهمتر آفرینش حماسه و خلق روایت فراگیر، نیازمند چهار زبان است: زبان هنر و زبان علم و زبان برهان و زبان خطابه. با زبان هنر است که طرح کلّی و نقشۀ ساختمان شهر فهمیده میشود، با زبان علم نخبگان این نقشه را قبول میکنند و به ساختنش رضایت داده و در پی محاسبات ظاهری این ساختن تلاش میکنند و با زبان برهان، همگان به ضرورت موضوع اقناع میشوند و با زبان خطابه عموم مردم برای ساختن آن نقشه تهییج شده و در ساختنش مشارکت میکنند و "امر نخبگانی" به "امر تودگانی" تبدیل میشود.
بنابراین هر ترانه سرایی از شاهکارهای قهرمانان مقاومت شامل تارهای این چهار شاخه خواهد بود.
امّا پودهای این بنا را شاخههای علوم و فنون مختلف و متنوع و استدلالهای هر حوزه دانشی میسازند. امنیت، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، ادبیات و .... وقتی بنای اول ساخته شد، بنابر اصلِ «یک دست صدا ندارد»، صدایی نخواهیم داشت. اگر این درک راهبردی را نظرگاه و نقطه عزیمت حرکت خود بدانیم، نیازمند یک عملکرد موازی نیز هستیم تا برخورد دستها، زایش صدا را صادر کنند. دو دست را با هم میخواهیم، دستی که در میدان عزم و رزم میجنگد و حماسه میسازد و دستی که در صحنه روایت، مینویسد و کلمه میسازد.
باید بتوانیم در ذهن و زبان و قلب هنرمندان انفاذ کنیم و از دل این نفوذ عاطفی، سخنِ محکمِ مستدلِ روشن جبهه مقاومت را به نحوی تبیین کنیم که نخبگان جامعه را اِشراب نماید و زمینۀ حرکت درونزای آنها را فراهم آورد و سپس، آنها به سیراب کردن آحاد جامعه بپردازند و در نهایت از صیرورت چنین مسیری است که با همراهی نخبگان و هنرمندان و راویان خواهیم دید که چگونه جنبش و انقلاب و نهضت، شروع به قُلقُل کردن و وِلوِله بر پا داشتن میکنند.
تا اینجای کار باید به حال اکثریت نظام دانشگاهی و حوزوی و نخبگانی تأسف خورد که در ماجرای فلسطین، تحرک لازم را ندارند.
- نویسنده : دکتر علیرضا معاف
- منبع :
https://19dey.com/news/81327