عبدالرحیم اباذری؛ در خبرها آمده بود آقای رحیم صفوی طی تماسی با خانواده آیتالله هاشمی رفسنجانی از اظهارات آنچنانی خود عقبنشینی و عذرخواهی کرده است که باید از این اقدام پسندیده استقبال و تشکر کرد، اگرچه هاشمی و خانواده او هیچ نیازی به این اقدام نداشته و ندارند، اما حتما این پشیمانی به نفع آقای صفوی خواهد بود چرا که ناسپاسی و نمکناشناسی سرباز در برابر فرمانده میتواند پیامدهای دنیوی و اخروی ناخوشایندی داشته باشد.
علاوه، تجربه ۴۷ سال نشان داد هاشمی بیدی نیست که با این بادها بلرزد، هاشمی ریشه در انقلاب، نظام، ایران و مردم دارد و آنان که غیرمنطقی و کینهتوزانه با وی درافتادند، به نوعی به خودزنی و خودکشی سیاسی دچار شدند، نمونه بارز آن در دهه شصت منافقین خلق و فرقانیها بودند رسوای عالم شدند. در دهههای هفتاد بعضی چپیها و افراطیون اصلاحطلب با وی سر ناسازگاری گذاشتند که امروز شاهد وضعیت ناترازشان هستیم. ماجراهای غیرمتعارف بعضی راستیها و اصولگرایان تندرو و بیادب هم جای خود دارد و در رأس آنها، تخریبهای جریان انحرافی که از فتنه ۸۸ در شبهای انتخاباتی توسط یک آدمی که هم سر فتنه و هم ته فتنه بود، آغاز شد، بر همگان روشن است. اینها از هر فرصتی برای تخریب «شناسنامه انقلاب» بهره گرفتند، او را بهطور کلی در صداوسیما بایکوت کردند اما با سر و صورت به سنگ و صخره خوردند و متلاشی شدند و اکنون فقط اسکلتشان باقی مانده است.
به دروغ نسبت اشرافیگری به هاشمی دادند، اما امروز میبینیم خودشان تا خرخره به این بیماری مزمن که هیچ، به حرامخواری و اختلاس آلوده شدند. به حریم خصوصی و خانوادگی هاشمی وارد شدند و فرزندانش را اهرم فشار قرار دادند؛ به فرماندهی هشت سال جنگ، سرداریِ صلح و سازندگی و مدیریتِ سیاسی او خُرده گرفته و طعنه زدند، امروز خودشان در هر چهار مرحله سردرگم هستند، یک خدمت ماندگار، ابتکار، نبوغ و نوآوری در بساط و بیلان ندارند.
آمدند صنعت فانتزیِ «منوریل» را (که در باغوحشها و پارک جنگلیها بهگونه تزئینی از آن استفاده میشود) در مقابل «مترو» مطرح و ترویج کردند که امروز در قم مایه ننگ و نفرین برای بانیاش شده است، اما مترو که با نام و همت هاشمی جان گرفت همچنان با شور و نشاط در حال توسعه و مایه خیر و برکت شده و بیشتر طبقه متوسط و محروم از آن استفاده میکنند در حالی که مخالفان هاشمی که حداقل نیمقرن از زمان عقب هستند میگفتند: «مترو ترویج اشرافیگری است».
در این نوشتار هدف اصلی، بیان زشتیِ تخریب چهرههای اصیل و ریشهدار انقلاب است والا هاشمی هرگز از نقد علمی و منصفانه هراسی نداشت و ندارد. هاشمی در اوج قدرت سیاسی، به آقای رحیمپور ازغدی دریکی از جلسات کرسیهای آزاداندیشی اجازه و زمان داد در محضرش برنامههایش را نقد کند و تا آخر هم نشست و گوش داد و تلویزیون هم کامل آن را پخش کرد. هاشمی بهقدری بزرگ و بزرگوار بود حتی از تخریبها و هتاکیهای آدمهای حقیر نیز هرگز نگران، ناراحت و مضطرب نمیشد؛ چون باور داشت چیزی از وی کم نمیکند و تنها اثر وضعی و طبیعی آن یک روزی گریبان خود تخریبگران را خواهد گرفت و امروز در تمام ابعاد شاهد این واقعیت و حقیقت هستیم.
حال میبینیم با این همه تهمت، تخریب و بایکوت، هاشمی همچنان زنده است، نه تنها جایگاه و مقبولیتِ مردمیِ هاشمی تنزل نیافته بلکه همواره قدر، منزلت و عظمت او در حال ارتقا و گسترش است و با جان، دل و روح جمعی مردم همانند عشق به امیرکبیر عجین شده و گره خورده است؛ توده میلیونی مردم از اقشار و اصناف گوناگون که با یاد و نام هاشمی زندگی میکنند و با شنیدن تُن صدایش و طنین خطبههایش احساس آرامش، آسایش و بالندگی دارند و این احساس را به عشق و محبت گره زدند. اما این تنها «بدخواهان» و «خناسان» هستند که حتی از مشاهده ترکیب «اکبر هاشمی رفسنجانی» هراس و اضطراب بر هیکل و قیافهشان مستولی میگردد و البته برای شناخت کامل «بدخواهان و خناسان» باید به بیانات امام و رهبری مراجعه کرد و از آنها دوری جست.
علاوه، تجربه ۴۷ سال نشان داد هاشمی بیدی نیست که با این بادها بلرزد، هاشمی ریشه در انقلاب، نظام، ایران و مردم دارد و آنان که غیرمنطقی و کینهتوزانه با وی درافتادند، به نوعی به خودزنی و خودکشی سیاسی دچار شدند، نمونه بارز آن در دهه شصت منافقین خلق و فرقانیها بودند رسوای عالم شدند. در دهههای هفتاد بعضی چپیها و افراطیون اصلاحطلب با وی سر ناسازگاری گذاشتند که امروز شاهد وضعیت ناترازشان هستیم. ماجراهای غیرمتعارف بعضی راستیها و اصولگرایان تندرو و بیادب هم جای خود دارد و در رأس آنها، تخریبهای جریان انحرافی که از فتنه ۸۸ در شبهای انتخاباتی توسط یک آدمی که هم سر فتنه و هم ته فتنه بود، آغاز شد، بر همگان روشن است. اینها از هر فرصتی برای تخریب «شناسنامه انقلاب» بهره گرفتند، او را بهطور کلی در صداوسیما بایکوت کردند اما با سر و صورت به سنگ و صخره خوردند و متلاشی شدند و اکنون فقط اسکلتشان باقی مانده است.
به دروغ نسبت اشرافیگری به هاشمی دادند، اما امروز میبینیم خودشان تا خرخره به این بیماری مزمن که هیچ، به حرامخواری و اختلاس آلوده شدند. به حریم خصوصی و خانوادگی هاشمی وارد شدند و فرزندانش را اهرم فشار قرار دادند؛ به فرماندهی هشت سال جنگ، سرداریِ صلح و سازندگی و مدیریتِ سیاسی او خُرده گرفته و طعنه زدند، امروز خودشان در هر چهار مرحله سردرگم هستند، یک خدمت ماندگار، ابتکار، نبوغ و نوآوری در بساط و بیلان ندارند.
آمدند صنعت فانتزیِ «منوریل» را (که در باغوحشها و پارک جنگلیها بهگونه تزئینی از آن استفاده میشود) در مقابل «مترو» مطرح و ترویج کردند که امروز در قم مایه ننگ و نفرین برای بانیاش شده است، اما مترو که با نام و همت هاشمی جان گرفت همچنان با شور و نشاط در حال توسعه و مایه خیر و برکت شده و بیشتر طبقه متوسط و محروم از آن استفاده میکنند در حالی که مخالفان هاشمی که حداقل نیمقرن از زمان عقب هستند میگفتند: «مترو ترویج اشرافیگری است».
در این نوشتار هدف اصلی، بیان زشتیِ تخریب چهرههای اصیل و ریشهدار انقلاب است والا هاشمی هرگز از نقد علمی و منصفانه هراسی نداشت و ندارد. هاشمی در اوج قدرت سیاسی، به آقای رحیمپور ازغدی دریکی از جلسات کرسیهای آزاداندیشی اجازه و زمان داد در محضرش برنامههایش را نقد کند و تا آخر هم نشست و گوش داد و تلویزیون هم کامل آن را پخش کرد. هاشمی بهقدری بزرگ و بزرگوار بود حتی از تخریبها و هتاکیهای آدمهای حقیر نیز هرگز نگران، ناراحت و مضطرب نمیشد؛ چون باور داشت چیزی از وی کم نمیکند و تنها اثر وضعی و طبیعی آن یک روزی گریبان خود تخریبگران را خواهد گرفت و امروز در تمام ابعاد شاهد این واقعیت و حقیقت هستیم.
حال میبینیم با این همه تهمت، تخریب و بایکوت، هاشمی همچنان زنده است، نه تنها جایگاه و مقبولیتِ مردمیِ هاشمی تنزل نیافته بلکه همواره قدر، منزلت و عظمت او در حال ارتقا و گسترش است و با جان، دل و روح جمعی مردم همانند عشق به امیرکبیر عجین شده و گره خورده است؛ توده میلیونی مردم از اقشار و اصناف گوناگون که با یاد و نام هاشمی زندگی میکنند و با شنیدن تُن صدایش و طنین خطبههایش احساس آرامش، آسایش و بالندگی دارند و این احساس را به عشق و محبت گره زدند. اما این تنها «بدخواهان» و «خناسان» هستند که حتی از مشاهده ترکیب «اکبر هاشمی رفسنجانی» هراس و اضطراب بر هیکل و قیافهشان مستولی میگردد و البته برای شناخت کامل «بدخواهان و خناسان» باید به بیانات امام و رهبری مراجعه کرد و از آنها دوری جست.
- نویسنده : عبدالرحیم اباذری
- منبع :
https://19dey.com/news/93734












