آنچه که روشن است در اسلام، هم صلح داریم و هم جنگ. لیکن مهم این است که از نظر مصداقی درست تشخیص بدهیم کجا باید صلح کرد و کجا جنگ؟ همان طوری که امام حسین جنگ کرد و امام حسن علیهما السلام صلح. اگر در زمان یک دیگر بودند حتما بر عکس عمل می کردند. خود رسول خدا (ص) ده ها جنگ و غزوه داشت، اما در ماجرای «حدیبیه» بنابر مصالحی صلح را انتخاب نمود.
پیامبر( ص) در عهدنامه حدیبیه در واقع به خاطر رسیدن به مصالح اهم از سه اصول مهم و مسلم اسلامی به طور موقت چشم پوشید و عقب نشینی کرد، یعنی به عبارتی اهم و مهم فرمود از یک موضوع مهم به خاطر یک موضوع اهمِ دیگر دست برداشت که توضیحش به شرح زیر است:
۱ - هنگام انعقاد، امیرمومنان علی (علیه السلام) منشی متن بود . پیامبر به ایشان فرمود که در آغاز کلمه «بسم الله الرحمن الرحیم» بنویسد. اما سهیل بن عمرو نماینده مشرکان گفت: ما خدای رحمان و رحیم را نمیشناسیم، باید «باسمک اللهم» بنویسید که خدای مشرکان است. حضرت قبول کرد حضرت علی به دستور پیامبر اکرم، باسمک اللهم نوشت.
۲ - بعد خواست در متن صلحنامه اسم مبارک پیامبر را به عنوان «محمد رسول الله» آورد، سهیل گفت: ما تو را به عنوان فرستاده خدا قبول نداریم. بلکه تو فقط محمد پسر عبدالله هستی. باز به دستور پیامبر، در متن قرارداد، «محمد بن عبدالله» جایگزین «محمد رسول الله» گردید! تا اینجا رسول خدا(ص) در ظاهر از دو رکن اصول دین، یعنی توحید و نبوت عقب نشینی کرد و به دشمن امتیاز داد. از این استفاده میشود وقتی مصالح اسلام و مسلمین به خطر افتد میتوان از خط قرمزها و اصول به صورت موقت عبور کرد حتی اگر آن خط قرمز و اصل، توحید و نبوت باشند. لیکن در تشخیص مصداق باید حسابی دقت کرد و هوشیار شد و از دشمن بازی نخورد.
۳ - علاوه در مرحله بعد، در بند دوم صلحنامه نیز نوشته شد: هرگاه فرد یا افرادی از قریش به مسلمانان پیوستند، پیامبر موظف است آنها را به مشرکان تحویل دهد، اما اگر فردی از مسلمانان به قریش پناهنده شد، مسلمانان حق استرداد او را ندارند. این هم امتیاز سومی بود که از جانب رهبر مسلمانان به مشرکان داده شد و در ظاهر با اصل «الاسلام یَعلو و لا یُعلی علیه» منافات داشت.
جالب است در این هنگام خبر آوردند که ابو جندل پسر سهیل به لشکر اسلام پیوسته و مسلمان شده است. سهیل خطاب به پیامبر گفت که این اولین مورد است و باید به آن عمل کنید. حضرت ابو جندل را به پدرش تحویل داد . او فریاد کرد و از پیامبر یاری طلبید، اما حضرت ابوجندل را دلداری داد و توصیه فرمود که به خاطر اسلام و مسلمانان این مصائب و مشکلات را متحمل شود.
دو نکته دیگر در اینجا هست. اول این که تعدادی از تندروهای آن زمان به این اقدام پیامبر اعتراض کردند و پیامبر را به امتیاز دادن به دشمن و تحقیر مسلمانان متهم ساختند. دوم این که این صلح و به ظاهر عقب نشینی، فواید بسیار زیادی به دنبال داشت که نظیرش دیده نشد چنان که امام صادق علیه السلام در اهمیت آن فرمود: «هیچ حادثهای در زمان پیامبر پربرکتتر از صلح حدیبیه نبود».
پس اصل صلح و جنگ را نباید انکار کرد. مهم تشخیص درست آن است. در زمان حضرت امام راحل با این که ایشان در ماجرای کشتار حجاج خانه خدا فرمود: اگر ما از صدام، مسئله قدس و همه دشمنان بگذریم نمیتوانیم از مسئله حجاز و آل سعود بگذریم ولی همین امام سه سال بعد ارتباط با عربستان را پذیرفتند.
در جنگ خلیج فارس وقتی صدام اعلان جنگ با اسراییل کرد تعدادی از اصولگرایان و اصلاحطلبان می گفتند که ما سوار تانک می شویم و در کنار صدام با اسراییل می جنگیم و نزدیک بود از وی بازی بخورند اما رهبری و رییس جمهور وقت اعلام بی طرفی کردند. چنان که در ماجرای برجام ، تاکید رهبری بر « نرمش قهرمانانه» نیز از همین باب و تشخیص درستی بود.
آنچه که در چهل سال گذشته دیدیم و تجربه کردیم ، چه در زمان امام و چه در زمان رهبری ، مسئولین درجه یک در این مورد برابر شرایط و مقتضیات زمان و به گونه مدبرانه ، معقول و منطقی عمل کردند. حتی رهبری در مورد برجام تصریح کردند: «بنده به برجام ایراد دارم منتهی این ایراد به طرف مقابل است ، ایراد به عناصر خودمان نیست، عناصر خودمان زحمت خودشان را کشیدند و همان قدر که میتوانستند کار کردند.» (۳ / ۶ / ۱۳۹۵ )
بنابر این اگر امروز در میان مسئولان درجه یک کسی صحبت از صلح زد معنایش این نیست که می خواهد خود و کشورش را تسلیم دشمن بکند ، اندکی انصاف داشته و آزادمرد باشیم. این روزها هم می گذرد اما فردای سختی در پیش داریم.
- نویسنده : عبدالرحیم اباذری
- منبع :