1 - حاج قاسم دوران جوانی، چون موهای فرفری، پیراهن آستین کوتاه و کمربند پهن داشت بعضی فرماندهان می‌خواستند او را از پذیرش مانع شوند اما وی جذب سپاه شد، هرگز عقده و کینه از آنها به دل نگرفت، اتفاقاً یکی از آنها چند سال بعد، مدتی جانشین وی در سپاه کرمان شد؛ گاهی به شوخی به او می‌گفت: «من همانم که چون آستین کوتاه تنم بود تو نمی‌خواستی وارد سپاه شوم» (سردار دلها، ویژه نامه چهلم، روزنامه اطلاعات، 24 اسفند 1398، شماره 27499)

2 – وی تحصیلات عالی دانشگاهی نداشت ولی توانست با تلاش و کوشش خود به مراتب عالی خدمتگزاری دست یابد و با عمل ثابت کرد که بدون مدرک دانشگاهی هم می‌توان در جامعه مفید شد.

3 – سلیمانی عقلش بیشتر از علمش بود، با توجه به این که رشد عقلی با تهذیب نفس حاصل می‌شود و به فرمایش حضرت امام اگر تهذیب نباشد علم توحید هم به درد نمی‌خورد و حجاب اکبر خواهد بود، او در سایه تقوا و تعهد توانست این موهبت الهی را در وجود خود رشد دهد و متعالی سازد.

4 – او همیشه دنبال حقیقت بود و از امور اعتباری و عناوین ظاهری مانند: سردار، سرتیب، سرلشکر، دکتر، مهندس و غیره اجتناب می‌کرد. می‌توانست مانند بعضی‌ها چند روزی سر کلاس برود و چند واحد پاس کند و رساله‌ای بنویسد و دکترای مدیریت استراتژیک و... بگیرد تا دکترش خطاب بکنند اما وی هرگز حقیقت را فدای اعتبار نکرد. او این وابستگی‌ها را از روح و جانش زدود و گفت برسنگ قبرم بنویسید «سرباز سلیمانی» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.

5 – به فرمایش رهبری، سردار سلیمانی «مقید به حدود شرع» بود، هرگز خود را به دروغ، غیبت و تهمت به دیگران و پرونده سازی علیه آنان، آلوده نساخت؛ حتی در میدان جنگ راضی نمی‌شد به کسی ظلم و تعدی شود، بلکه برعکس با مخالفانش هم مهربان، عطوف و منصف بود.

6 - علاوه بر ذوب در انقلاب، ولایت و رهبری، نسبت به مرجعیت و روحانیت، اعتقاد قلبی داشت و در این اعتقاد صادق و راسخ بود، هیچ وقت فیلم بازی نمی‌کرد و حالت چاپلوسی و غلو هم نداشت. به خصوص نسبت به آیت الله هاشمی رفسنجانی عشق می‌ورزید و مریدش بود و همواره در مسائل مهم از وی مشورت می‌گرفت. اظهارات صریح وی در مراسم تشییع و عزای هاشمی و هدیه انگشتر به خانواده ایشان که با پیکر هاشمی دفن شود بهترین گواه بر این واقعیت و حقیقت است و حاج قاسم را از افرادی که نان را همیشه به نرخ روز می‌خورند و با هر بادی به سمتی می‌روند کاملاً جدا ساخت. هنوز خیلی‌ها این بُعد از شخصیت حاج قاسم را نمی‌توانند درست درک و هضم بکنند و نسبت به او گرفتار تناقض هستند.

7 – حاج قاسم سردار واقعی و ممحض در امور نظامی بود و هرگز پایش را از گلیم خود دراز نکرد. اگر چه سیاست هم می‌دانست ولی هیچوقت وارد آن نشد. در کنار سیاسیون و دولتمردان بود و با آنها همکاری مستمر و صمیمی داشت. در حالی که برخی آدم‌های نامتعادل و تندرو همین دولتمردان را به ارتباط با آمریکا و جاسوسی به اسرائیل متهم می‌کردند،

8– چون نظامی بود به خط، خطوط، حزب، جناح کاری نداشت و همیشه فراتر از آنها سیر می‌کرد، در عین حال با همه آنها ارتباط صمیمی داشت و از آنها احترام می‌کرد.

9- می‌گفت ما نباید فقط به فکر بچه‌های حزب اللهی و بسیجی باشیم و دیگران را رها کنیم، این‌ها نیز فرزندان ما هستند، می گقت: «... همان دختر کم حجاب، دختر من است، دختر ما و شماست و جامعه ما، خانواده ماست» وی همین نگاه مثبت را نسبت به مخالفان سیاسی خود داشت و آنها را زیر مجموعه نظام می‌دید.

10 - همزمان که بشدت انقلابی و پایبند به اصول انقلاب، امام و رهبری بود، اما هرگز اهل فحاشی، هتاکی و غوغاسالاری نبود. هرگز دوقطبی رهبریت و مرجعیت نتراشید. وی ثابت کرد که هم می‌توان انقلابی شد و هم اخلاق داشت و هم متعادل عمل کرد.

11 – نسبت به استکبار و دشمنان، سرسخت، خشن و انعطاف ناپذیر، اما در برابر توده مردم، افتاده، خیزان و سر به پایین و دست به سینه بود. به خصوص نسبت به خانواده‌های شهدا و ایثارگران یک حالت افتادگی غیر قابل توصیفی داشت.

12 – با این که مهم‌ترین مسئولیت‌ها را داشت، اما هرگز اسیر و بردهٔ میز و صندلی نشد و هنوز هم کسی از دفتر، دستک و منشی این سرباز سترگ سراغی ندارد.

13 – بی سر و صدا، بی توقع تلاش می‌کرد و خدمت بی منت داشت. به گفته شهید بهشتی: شیفته خدمت بود و به گفته رهبری: اهل تظاهر و ریا نبود.

14 – حقوق اندک گرفت اما شبانه و روز کار کرد؛ این صفت از اوصاف برخی از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه السلام مانند صعصعة بن صوحان است که حضرت خطاب به پیکرشهیدش فرمود: «والله ما کنتَ الا خفیف المؤونة کثیر المعونة»، به خدا قسم، تو نبودی مگر سبکبال و کم هزینه اما بسیار پر تلاش و کارآمد بود.

  • نویسنده : عبدالرحیم اباذری
  • منبع :