19 دی: یکی از شاهدان عینی قیام خونین ۱۵ خرداد سال ۴۲ خاطرات خود از روزهای آغازین شکل گیری انقلاب اسلامی را بیان میکند.
خبر کوتاه بود و غیر منتظره: «آقا روحالله را گرفتند...» چهرهها رنگ پریده و مضطرب بود. خبر از قول یک معتمد نقل شده بود و شکی در درست بودنش نبود. همه به تکاپو افتادند. باید کاری میکردند.
گوشها منتظر بود تا کسی حرفی بزند و سینهها از خشم سخت میتپید... ندای یا مرگ یا خمینی که بلند شد، انگار حرف دل خیلیها بود. با صدای بلند تکرارش کردند و کوچه به کوچه مسیری که با خون پوشیده شده بود را طی کردند. مسیری که به انقلاب ختم شد...
«محمدی معتمد پدرم بود و در دستگاه حکومت رفت و آمد میکرد تا اخبار را داغ به گوش پدرم برساند. او گفت که آقا روحالله را دستگیر کردهاند. پدرم هم سراسیمه به چهل اختران آمد و سادات را خبر کرد. »
اینها را حجتالاسلام سید محمد چهلاخترانی میگوید. کسی که وارث از نسل حاج حسین چاووشی و میراثدار پرچمداری هیئت چهل اختران است. او که در زمان قیام مردم قم در ۱۵ خرداد ۴۲، ۱۸ ساله بوده و سینهاش مالامال از خاطرات اون روزهاست...
«روز عاشورا بود. حال و هوای امام در آن سخنرانی عجیب بود. گوشه عمامه را روی شانهانداخته بود و گل به پيشاني مالیده بود. همان سخنرانی پشت درب حرم حضرت معصومه(س) در مدرسه فیضیه جرقه اتفاقات بعدی شد. همین شد که حکومت روی امام حساس شدند. حتی حین سخنرانی ساواک برق را قطع کرد اما جوانها باتری با خودشان آورده بودند و سخنرانی ادامه پیدا کرد.»
سخنرانی آتشین امام(ره) در مدرسه فیضیه و در اعتراض به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی موجب میشود رژیم تصمیم به دستگیری ایشان بگیرد.
سحرگاه پانزدهم خرداد مأموران به خانه امام خمینی(ره) آمدند. چهلاخترانی میگوید آن زمان در خانه امام خمینی(ره) چادری برای عزاداری برپا شده بود.
ماموران وارد خانه شدند و حسین نوین دست و حسین کلهر را که آنجا بودند کتک زدند. امام(ره) میآید بیرون میگوید: اینها را نزنید... روحالله خمینی من هستم...
حجتالاسلام چهلاخترانی خاطرات آن روزها را در ذهنش زنده نگه داشته است: «پس از اینکه امام را بردند، محمدی آمد در خانه ما و پدر مرحومم را خبر کرد، ایشان رفت به محله چهل اختران و سادات را دور خود جمع کرد. گفت هر کس در خانه سنگی و چوبی ... دارد با خودش بیاورد. خودش هم در زیرزمین خانه هر چه سلاح سرد داشت که برای تعزیه استفاده میشد، بیرون آورد به دست جوانها و پیرها داد. پدرم یاد حادثه فیضیه افتاده بود که ماموران طلبهها را چطوری کتک میزدند...چشمشترسیده بود... »
خبر کوچه به کوچه میگشت... هیچ کس نبود که دستگیری آقا روحالله برایش مهم نباشد. هر کسی دوچرخه داشت تند و تند رکاب میزد از این محله به آن محله میرفت تا خبر را برساند. چند ضربه به درب خانهها میزدند و خبر را در یک جمله کوتاه میرساندند... چیزی نگذشت که شهر پر شد از صدای یا مرگ یا خمینی...
«ماموران خیابانها را بسته بودند. جمیعت هر طور شده خودشان را به حرم رساندند. آیتالله نجفی و حاجآقا مصطفی داخل صحن سخنرانی میکردند. هر لحظه خشم و خروش مردم بیشتر میشد. جمعیت از درب دیگر حرم خارج شدند و به نیروهای پادگان منظریه در رودخانه برخوردند. ساواک هم در خیابان باجک و راه آهن مستقر بود. نیروهای شهربانی هم چهار راه غفاری را بسته بودند. در نهایت مردم را در خیابان امام خمینی(ره) به رگبار بستند.»
حجتالاسلام چهل اخترانی در همان روز چند نفر را به چشم خود دیده که در خون خود غلتیدند و نفس آخر را کشیدند. دو نفر هم از سادات چهل اختران شهید شدند که در همان آرامستان مدفون هستند؛ سید حسین روزنامه فروش و حسن کلهر... لحظه تیر خوردن ابراهیم فخار را هم هیچ وقت یادش نمیرود...
صحنهای که بیش از همه در خاطرش مانده، مربوط به کوچه آبشار است که جمیعت بسیاری در آن جمع شده بود و ماموران آتش گشودند. هیچ راه فراری نبود. مردان مانند برگهای پاییزی روی زمین افتادند... خیلیها پشت در بسته خانهها در حالی که هنوز امید داشتند راهی باز شود، زخمی شدند یا جان دادند.
«قبرستان نو» «وادی السلام» «بقیع» «چهل اختران» و خیلی از آرامستانهای قدیمی داخل شهر قم نشانههایی از مردانی که آن روز به خون خود غلتیدند را در خود جای دادهاند.
شجاعت و جسارت مردم قم در ۱۵ خرداد ۴۲ در تاریخ ماندگار شد هر چند دیگر شهرها هم در شکلگیری این حرکت نقش داشتهاند اما تا همیشه نام ۱۵ خرداد با نام قم گره خورده است.
گوشها منتظر بود تا کسی حرفی بزند و سینهها از خشم سخت میتپید... ندای یا مرگ یا خمینی که بلند شد، انگار حرف دل خیلیها بود. با صدای بلند تکرارش کردند و کوچه به کوچه مسیری که با خون پوشیده شده بود را طی کردند. مسیری که به انقلاب ختم شد...
«محمدی معتمد پدرم بود و در دستگاه حکومت رفت و آمد میکرد تا اخبار را داغ به گوش پدرم برساند. او گفت که آقا روحالله را دستگیر کردهاند. پدرم هم سراسیمه به چهل اختران آمد و سادات را خبر کرد. »
اینها را حجتالاسلام سید محمد چهلاخترانی میگوید. کسی که وارث از نسل حاج حسین چاووشی و میراثدار پرچمداری هیئت چهل اختران است. او که در زمان قیام مردم قم در ۱۵ خرداد ۴۲، ۱۸ ساله بوده و سینهاش مالامال از خاطرات اون روزهاست...
«روز عاشورا بود. حال و هوای امام در آن سخنرانی عجیب بود. گوشه عمامه را روی شانهانداخته بود و گل به پيشاني مالیده بود. همان سخنرانی پشت درب حرم حضرت معصومه(س) در مدرسه فیضیه جرقه اتفاقات بعدی شد. همین شد که حکومت روی امام حساس شدند. حتی حین سخنرانی ساواک برق را قطع کرد اما جوانها باتری با خودشان آورده بودند و سخنرانی ادامه پیدا کرد.»
سخنرانی آتشین امام(ره) در مدرسه فیضیه و در اعتراض به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی موجب میشود رژیم تصمیم به دستگیری ایشان بگیرد.
سحرگاه پانزدهم خرداد مأموران به خانه امام خمینی(ره) آمدند. چهلاخترانی میگوید آن زمان در خانه امام خمینی(ره) چادری برای عزاداری برپا شده بود.
ماموران وارد خانه شدند و حسین نوین دست و حسین کلهر را که آنجا بودند کتک زدند. امام(ره) میآید بیرون میگوید: اینها را نزنید... روحالله خمینی من هستم...
حجتالاسلام چهلاخترانی خاطرات آن روزها را در ذهنش زنده نگه داشته است: «پس از اینکه امام را بردند، محمدی آمد در خانه ما و پدر مرحومم را خبر کرد، ایشان رفت به محله چهل اختران و سادات را دور خود جمع کرد. گفت هر کس در خانه سنگی و چوبی ... دارد با خودش بیاورد. خودش هم در زیرزمین خانه هر چه سلاح سرد داشت که برای تعزیه استفاده میشد، بیرون آورد به دست جوانها و پیرها داد. پدرم یاد حادثه فیضیه افتاده بود که ماموران طلبهها را چطوری کتک میزدند...چشمشترسیده بود... »
خبر کوچه به کوچه میگشت... هیچ کس نبود که دستگیری آقا روحالله برایش مهم نباشد. هر کسی دوچرخه داشت تند و تند رکاب میزد از این محله به آن محله میرفت تا خبر را برساند. چند ضربه به درب خانهها میزدند و خبر را در یک جمله کوتاه میرساندند... چیزی نگذشت که شهر پر شد از صدای یا مرگ یا خمینی...
«ماموران خیابانها را بسته بودند. جمیعت هر طور شده خودشان را به حرم رساندند. آیتالله نجفی و حاجآقا مصطفی داخل صحن سخنرانی میکردند. هر لحظه خشم و خروش مردم بیشتر میشد. جمعیت از درب دیگر حرم خارج شدند و به نیروهای پادگان منظریه در رودخانه برخوردند. ساواک هم در خیابان باجک و راه آهن مستقر بود. نیروهای شهربانی هم چهار راه غفاری را بسته بودند. در نهایت مردم را در خیابان امام خمینی(ره) به رگبار بستند.»
حجتالاسلام چهل اخترانی در همان روز چند نفر را به چشم خود دیده که در خون خود غلتیدند و نفس آخر را کشیدند. دو نفر هم از سادات چهل اختران شهید شدند که در همان آرامستان مدفون هستند؛ سید حسین روزنامه فروش و حسن کلهر... لحظه تیر خوردن ابراهیم فخار را هم هیچ وقت یادش نمیرود...
صحنهای که بیش از همه در خاطرش مانده، مربوط به کوچه آبشار است که جمیعت بسیاری در آن جمع شده بود و ماموران آتش گشودند. هیچ راه فراری نبود. مردان مانند برگهای پاییزی روی زمین افتادند... خیلیها پشت در بسته خانهها در حالی که هنوز امید داشتند راهی باز شود، زخمی شدند یا جان دادند.
«قبرستان نو» «وادی السلام» «بقیع» «چهل اختران» و خیلی از آرامستانهای قدیمی داخل شهر قم نشانههایی از مردانی که آن روز به خون خود غلتیدند را در خود جای دادهاند.
شجاعت و جسارت مردم قم در ۱۵ خرداد ۴۲ در تاریخ ماندگار شد هر چند دیگر شهرها هم در شکلگیری این حرکت نقش داشتهاند اما تا همیشه نام ۱۵ خرداد با نام قم گره خورده است.
- نویسنده :
- منبع : مهر
https://19dey.com/news/20677