تندخو و بداخلاق نبود ولی گاهی عصبانی می شد و داد می زد. اهل شوخی و مزاح نبود. از غیبت و تهمت و عیب جویی، جدا اجتناب می کرد و اجازه نمی داد در حضورش از دیگران غیبت و بدگویی شود.
هیبت داشت
در جلسات درس و بحث از گفتار برخی علما انتقاد علمی می کرد ولی با رعایت ادب و احترام.
خنده های او از تبسم تجاوز نمیکرد. با افراد زود مانوس نمی شد. با این که بداخلاق نبود از اقتدار نفسانی و هیبت ویژه ای برخوردار بود به گونه ای که حتی خواص در برابر او مرعوب بودند و سخن گفتن برایشان دشوار بود.
به شاگردان خود احترام می گذاشت ولی در حد معمول. متکبر نبود ولی از تواضع ریایی هم خودداری می کرد. از خودنمایی و ریاکاری جدا اجتناب می کرد. از رفتار او چنین احساس می کردم که همواره با نفس خود در حال مبارزه است.
با این که خودش خارج فقه و اصول را تدریس می کرد و شاگردان زیادی هم داشت در درس آیت الله بروجردی شرکت می کرد.
در تصمیمات خود قاطع بود و در تحقق آنها پافشاری می کرد.
از فرزندش حاج آقا مصطفی پرسیدم: برنامه حاج آقا شب ها چیست؟ گفت «شب ها زود می خوابد و سحر بیدار می شود. بعد از ادای نماز شب و ذکر و دعای معمول به مطالعه می پردازد تا اذان صبح. نافله و نماز صبح را می خواند و بعد از تعقیبات باز هم مطالعه می کند.»
به دعا و مناجات علاقه داشت و به مداومت در خواندن مناجات شعبانیه توصیه می کرد. اهل عبادت و ذکر و دعا و قرائت قرآن بود ولی در حد اعتدال. گهگاه برای زیارت به حرم حضرت معصومه(س) مشرف می شد.
در وضو و نماز وسواسی گری نداشت. با کمی آب و با سرعت وضو می گرفت. حمد و سوره را به طور معمول می خواند. رکوع و سجودش طولانی نبود.
نوافل مغرب و عشا را تند می خواند و حتی گاهی طمانینه را رعایت نمی کرد. روزی به ایشان عرض کردم چرا در نوافل طمانینه را رعایت نمی کنید؟ فرمود در نماز واجب هم دلیل ندارد.
در درس اخلاق از استادش آیت الله شاه آبادی با تجلیل و احترام یاد می کرد.
آقای خمینی زندگی متوسط و زیبایی داشت. مدت ها اجاره نشین بود و در اواخر ملکی تهیه کرده بود. منزل او در محله یخچال قاضی و دارای پنج اتاق بود و تا زمان تبعید در همان خانه زندگی می کرد.
فرش اتاق ها، قالی های ارزان قیمت و بعضا گلیم بود. یکی از اتاق ها به عنوان بیرونی و محل ملاقات انتخاب شده بود. از ملاقات کنندگان با یک فنجان چای پذیرایی می شد و جز آن چیزی ندیدم. تنها یک مرتبه اتفاق افتاد که یک جعبه شیرینی را گویا برایش هدیه آورده بودند تعارف کرد. البته در آن زمان زندگی همه علما و مراجع، ساده و بدون تشریفات بود.
تابستان های قم به ییلاق می رفت
در آن زمان در تابستان ها هوای قم بسیار گرم و تحملش دشوار بود. درس ها تعطیل می شد. کولر و پنکه هم وجود نداشت. به همین جهت کسانی که قدرت داشتند تابستان ها به نقاط ییلاقی اطراف قم یا مکان های دیگر می رفتند. آقای خمینی از کسانی بود که تابستان ها به ییلاق می رفت. به طلاب نیز توصیه می کرد در صورت امکان در قم نمانند زیرا به سلامت آن ها لطمه می زند.
منبع:
خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
چرا امام با شرط مرجعیت برای ولیفقیه مخالف بود؟
همچنین آیت الله ابراهیم امینی در کتاب خاطرات خود به نکاتی درباره بازنگری قانون اساسی اشاره میکند که در ادامه میآید.
در کتاب خاطرات آیت الله ابراهیم امینی آمده است: در بازنگری قانون اساسی، آیت الله موسوی اردبیلی رییس کمیسیون ولایت فقیه و من [ابراهیم امینی] نایب رئیس بودم.
مشورت مهم با امام
در این رابطه سوالی پیش آمد که به مشورت امام نیاز بود. وقت ملاقات خواستیم گفتند حال امام خوب نیست. گفتیم ضرورت دارد. دو روز قبل از بستری شدن امام بود، ولی بالاخره اجازه دادند.
من به اتفاق آقای اردبیلی خدمت امام رسیدیم و عرض کردیم شما در بازنگری قانون اساسی دستور داده اید قید مرجعیت از رهبری حذف شود و ما هم اطاعت می کنیم. ولی شما از نقش مرجعیت تقلید در محبوبیت اجتماعی و نفوذ کلمه او در مردم به خوبی آگاهید. حداقل اجازه بدهید مرجع تقلید بودن به عنوان یکی از مرجحات رهبری در تدوین قانون اساسی بیاید.
امام پس از تاملی کوتاه فرمود: نه دلیلی بر لزوم مرجعیت در ولی فقیه داریم، نه ذکر آن در قانون اساسی صلاح است. به هنگام انتخاب رهبر امکان دارد طرفداران هر یک از مراجع سر و صدا راه بیندازند که مرجع تقلید ما برای رهبری اولویت دارد. بهتر است کلمه مرجعیت اصلا در قانون اساسی نیاید.
موافقت امام با حذف شورایی بودن رهبری
عرض کردیم: شورایی بودن رهبری هم نه دلیل فقهی دارد و نه سابقه تاریخی. اصولا نهادهای شورایی هم در نظام ما بازده خوبی نداشته اند و امکان دارد در شورای رهبری هم با مشکلاتی مواجه شود. پس اجازه دهید آن هم از قانون اساسی حذف شود.
امام فرمودند: بله. آن را هم حذف کنید.
نظر امام درباره خواب موسوی اردبیلی
هنگام برخاستن آقای اردبیلی گفت: آقا من دیشب شما را در خواب دیدم. عرض کردم مردم اوایل انقلاب دو دسته بودند: یک دسته واقعا به انقلاب عقیده داشتند و شدیدا از آن دفاع می کردند. در برابر آنها گروه اقلیتی وجود داشت که ناخالص و مخالف بودند. اما الان همه یکدست شده اند و از نظام حمایت می کنند. شما هم در جواب فرمودید نخیر الان هم دو دسته اند.
امام در جواب آقای اردبیلی فرمود: البته خوابی بیش نیست.
آقای اردبیلی گفت: آقا ما عوام خواب را معتبر می دانیم.
امام از سخن آقای اردبیلی به گونه ای خندید که تا کنون از او ندیده بودم.
منبع:خاطرات آیت الله امینی، مرکز نشر اسناد انقلاب اسلامی
- نویسنده :
- منبع :