اگر دور آخر مذاکرات به نتیجه میرسید و برای غربیها خط و نشان نمیکشیدیم، آیا اکنون شاهد آتش به یار معرکه بودن غربیها میبودیم؟
سرمقاله ۱۹ دی شماره ۳۵۵۷ مورخه ۱۰ آبانماه ۱۴۰۱ با عنوان «برجام و تشدید بحران غرب علیه ایران» به قلم سید علی موسوی بدین شرح است:
تقریباً از نیمه تابستان، مذاکرات ایران و غرب متوقف شده و گفتوگوها بر سر احیای برجام در بنبست قرار گرفته است. بعد از آن شاهد برافروخته شدن بحران در ایران هستیم که بعد از گذشت حدود 7 هفته هنوز آرام نشده است. به نظر میرسد این پازلی است که از نگاهی فراتر پی در پی هم میآیند و مکمل هم هستند.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا میشد ابزار دخالت را از طرف غربی گرفت و اجازه نداد در بحران سیاسی به وجود آمده در کشور دخالت کند؟ اگر دور آخر مذاکرات به نتیجه میرسید و برای غربیها خط و نشان نمیکشیدیم، آیا اکنون شاهد آتش به یار معرکه بودن غربیها میبودیم؟ آیا با رسیدن به توافق نهایی و احیای برجام که اگر برای ایران بیش از همه اهمیت اقتصادی داشته باشد برای غرب اهمیت امنیتی دارد، غرب به خود اجازه میداد روی آتش بحران فعلی کشور بنزین بریزد؟
پرسش دیگر اینکه؛ در کدام دیپلماسی تعریف شده که تاکتیک خود را برای رقیب فاش کنید؟ در حالی که به روشنی میدیدیم تا شب حمله روسیه به اوکراین تمام سیاستمداران و دولتمردان و تحلیلگران روسی در تمامی طیفهای آنها از هرگونه اظهار نظر بر سر حمله کشورشان به اوکراین خودداری میکردند و به این ترتیب افکار عمومی غرب را در یک سردرگمی نگه داشته بودند، سیاستمداران و دولتمردان ما از تابستان و با خیال فشار به غرب و اروپاییها هشدار میدادند که زمستان سخت نزدیک است و اگر غرب انتظارات ایران در مذاکرات رفع تحریمها را برآورده نکند، از انرژی ایران محروم خواهد ماند، آیا کسانی که چنین تهدیدی میکردند به این فکر نمیکردند که با این اظهارات به نوعی طرف غربی را تحریک میکنند تا توطئهای را تدارک ببیند و علیه ایران دست به کار شوند؟ آیا این کار پاس کاری به غرب نبود؟ طرفداران این نظریه الآن باید پاسخگو باشند که چرا باید کشور چنین هزینه سنگینی را بدهد؟
حالا هم فضا به قدری سنگین شده که رفتن پای میز مذاکره بدون گرفتن امتیازی در خور توجه از طرف غربی که نتواند در مذاکرات به ما فشار بیاورد و وانمود کند ما از روی ضعف پشت میز مذاکره آمدهایم تا بخواهد اراده خود را بر ما تحمیل کند، بسیار سخت است.
تقریباً از نیمه تابستان، مذاکرات ایران و غرب متوقف شده و گفتوگوها بر سر احیای برجام در بنبست قرار گرفته است. بعد از آن شاهد برافروخته شدن بحران در ایران هستیم که بعد از گذشت حدود 7 هفته هنوز آرام نشده است. به نظر میرسد این پازلی است که از نگاهی فراتر پی در پی هم میآیند و مکمل هم هستند.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا میشد ابزار دخالت را از طرف غربی گرفت و اجازه نداد در بحران سیاسی به وجود آمده در کشور دخالت کند؟ اگر دور آخر مذاکرات به نتیجه میرسید و برای غربیها خط و نشان نمیکشیدیم، آیا اکنون شاهد آتش به یار معرکه بودن غربیها میبودیم؟ آیا با رسیدن به توافق نهایی و احیای برجام که اگر برای ایران بیش از همه اهمیت اقتصادی داشته باشد برای غرب اهمیت امنیتی دارد، غرب به خود اجازه میداد روی آتش بحران فعلی کشور بنزین بریزد؟
پرسش دیگر اینکه؛ در کدام دیپلماسی تعریف شده که تاکتیک خود را برای رقیب فاش کنید؟ در حالی که به روشنی میدیدیم تا شب حمله روسیه به اوکراین تمام سیاستمداران و دولتمردان و تحلیلگران روسی در تمامی طیفهای آنها از هرگونه اظهار نظر بر سر حمله کشورشان به اوکراین خودداری میکردند و به این ترتیب افکار عمومی غرب را در یک سردرگمی نگه داشته بودند، سیاستمداران و دولتمردان ما از تابستان و با خیال فشار به غرب و اروپاییها هشدار میدادند که زمستان سخت نزدیک است و اگر غرب انتظارات ایران در مذاکرات رفع تحریمها را برآورده نکند، از انرژی ایران محروم خواهد ماند، آیا کسانی که چنین تهدیدی میکردند به این فکر نمیکردند که با این اظهارات به نوعی طرف غربی را تحریک میکنند تا توطئهای را تدارک ببیند و علیه ایران دست به کار شوند؟ آیا این کار پاس کاری به غرب نبود؟ طرفداران این نظریه الآن باید پاسخگو باشند که چرا باید کشور چنین هزینه سنگینی را بدهد؟
حالا هم فضا به قدری سنگین شده که رفتن پای میز مذاکره بدون گرفتن امتیازی در خور توجه از طرف غربی که نتواند در مذاکرات به ما فشار بیاورد و وانمود کند ما از روی ضعف پشت میز مذاکره آمدهایم تا بخواهد اراده خود را بر ما تحمیل کند، بسیار سخت است.
- نویسنده :
- منبع :
https://19dey.com/news/49337