سرمقاله ۱۹ دی شماره ۳۶۶۷ مورخه ۲۵ اسفندماه ۱۴۰۱ با عنوان «کاسبان تنش و درگیری در کشور» به قلم سید عبدالجواد موسوی بدین شرح است:
این که یک نفر از تریبون ائمه جمعه تندخویی کند و یا از شبکه افق به ترویج خشونت بپردازد و یا در هفته نامه فلان تندرو، بدیهیترین اصول اخلاقی و انسانی و شرعی و عرفی و قانونی را زیر پا بگذارد تا حدودی قابل فهم است.
نه این که قابل اغماض است اما در این سیستم قابل فهم است اما این که طرف در یک نشریه که با پول من و توی شهروند اداره میشود و قرار است یک رسانه حرفهای باشد در حوزه مسائل شهری و فرهنگ شهرنشینی، بردارد زنان و دختران این شهر را هرزه خطاب کند با هیچ متر و معیاری قابل فهم نیست.
البته که آن آدم و امثال او تکلیفشان معلوم است. در یک فضای آرام و منطقی نه هیچ حرفی برای گفتن دارند و نه هیچ هنری برای ارائه کردن. عمری دست در جیب مردم کردهاند و با پول آنها فربه شدهاند اما ای کاش حرمت همین مردم را نگاه میداشتند. اگر عوارضی که همان مردم به قول او هرزه میدهند نبود آن نشریه خوش آب و رنگ منتشر نمیشد تا ایشان بتواند ترهاتی از این دست را به برخیها بفروشد. میگویم به برخیها چرا که آن نشریه را مردم که نمیخرند. آنهایی هم که میخرند قطعاً برای قلم شیوای ایشان نمیخرند. او این حرفها را مینویسد تا آنها که باید خوششان بیاید خوششان بیاید؛ و بعد هم این حرفها در فضای مجازی دست به دست شود تا سوخت چرخه نفرت فراهم آید. چرخه نفرت نباید لحظهای از کار بیفتد تا این بی هنر و امثال او کاسبی کنند. چرخه نفرت با خودش خشم میآورد. خشم خون میآورد. خشم باتوم میآورد. اسید میآورد؛ و هرجا که سر و کله این اسباب و ابزار پیدا شود نان این جماعت چرب تر خواهد شد. مملکت نباید لحظهای بدون تنش باشد. عفو عمومی و روابط حسنه با دیگر کشورها اعصاب و روان این کاسبان خشم و خشونت را به هم ریخته است. هرجور هست باید دوباره مملکت را به آشوب کشید. آن مشنگی که آن طرف آب نشسته است و سودای سلطنت در سر میپروراند جوانان را به شورش در چهارشنبه سوری دعوت میکند تا با خون آنان سفرهاش رنگینتر شود. اینها هم که این طرف آبند و به ظاهر در مخالفت با او قلم و قدم میزنند برادران تنی اویند. دو روی سکه. هر دو از خون جوانان این سرزمین ارتزاق میکنند. یکی با نام سکولاریسم و مبارزه با جمهوری اسلامی و دیگری با نام انقلاب و اسلام و دفاع از جمهوری اسلامی.
بازهم به حکم از کوزه همان برون تراود که در اوست از مشنگ آن سوی آب توقعی نمیرود؛ اما از بزرگترهای این سرزمین توقع میرود که سرنوشت خودشان را با این جماعت گره نزنند. این جماعت را میتوانند در جای دیگری به کار گیرند اما آبروی یک موسسه فرهنگی را به این راحتی خرج اینها نکنند. اینها نه دلسوز این آب و خاکند و نه فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان پای شما میایستند. فتنه را راه میاندازند و خودشان پنهان میشوند. باور بفرمایید اینها به هرچه فکر کنند به صلاح شما فکر نمیکنند. از ما گفتن بود هرچند صلاح مملکت...نمیدانم. لابد مصلحتی است در این همه زیر پا گذاشتن امور به ظاهر بدیهی؛ و باز لابد حکمتی است در سپردن امور به موجوداتی که بوی خیر و بهبود از کلامشان نمیآید. خداوند آخر و عاقبت همه ما را ختم به خیر کناد!
این که یک نفر از تریبون ائمه جمعه تندخویی کند و یا از شبکه افق به ترویج خشونت بپردازد و یا در هفته نامه فلان تندرو، بدیهیترین اصول اخلاقی و انسانی و شرعی و عرفی و قانونی را زیر پا بگذارد تا حدودی قابل فهم است.
نه این که قابل اغماض است اما در این سیستم قابل فهم است اما این که طرف در یک نشریه که با پول من و توی شهروند اداره میشود و قرار است یک رسانه حرفهای باشد در حوزه مسائل شهری و فرهنگ شهرنشینی، بردارد زنان و دختران این شهر را هرزه خطاب کند با هیچ متر و معیاری قابل فهم نیست.
البته که آن آدم و امثال او تکلیفشان معلوم است. در یک فضای آرام و منطقی نه هیچ حرفی برای گفتن دارند و نه هیچ هنری برای ارائه کردن. عمری دست در جیب مردم کردهاند و با پول آنها فربه شدهاند اما ای کاش حرمت همین مردم را نگاه میداشتند. اگر عوارضی که همان مردم به قول او هرزه میدهند نبود آن نشریه خوش آب و رنگ منتشر نمیشد تا ایشان بتواند ترهاتی از این دست را به برخیها بفروشد. میگویم به برخیها چرا که آن نشریه را مردم که نمیخرند. آنهایی هم که میخرند قطعاً برای قلم شیوای ایشان نمیخرند. او این حرفها را مینویسد تا آنها که باید خوششان بیاید خوششان بیاید؛ و بعد هم این حرفها در فضای مجازی دست به دست شود تا سوخت چرخه نفرت فراهم آید. چرخه نفرت نباید لحظهای از کار بیفتد تا این بی هنر و امثال او کاسبی کنند. چرخه نفرت با خودش خشم میآورد. خشم خون میآورد. خشم باتوم میآورد. اسید میآورد؛ و هرجا که سر و کله این اسباب و ابزار پیدا شود نان این جماعت چرب تر خواهد شد. مملکت نباید لحظهای بدون تنش باشد. عفو عمومی و روابط حسنه با دیگر کشورها اعصاب و روان این کاسبان خشم و خشونت را به هم ریخته است. هرجور هست باید دوباره مملکت را به آشوب کشید. آن مشنگی که آن طرف آب نشسته است و سودای سلطنت در سر میپروراند جوانان را به شورش در چهارشنبه سوری دعوت میکند تا با خون آنان سفرهاش رنگینتر شود. اینها هم که این طرف آبند و به ظاهر در مخالفت با او قلم و قدم میزنند برادران تنی اویند. دو روی سکه. هر دو از خون جوانان این سرزمین ارتزاق میکنند. یکی با نام سکولاریسم و مبارزه با جمهوری اسلامی و دیگری با نام انقلاب و اسلام و دفاع از جمهوری اسلامی.
بازهم به حکم از کوزه همان برون تراود که در اوست از مشنگ آن سوی آب توقعی نمیرود؛ اما از بزرگترهای این سرزمین توقع میرود که سرنوشت خودشان را با این جماعت گره نزنند. این جماعت را میتوانند در جای دیگری به کار گیرند اما آبروی یک موسسه فرهنگی را به این راحتی خرج اینها نکنند. اینها نه دلسوز این آب و خاکند و نه فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان پای شما میایستند. فتنه را راه میاندازند و خودشان پنهان میشوند. باور بفرمایید اینها به هرچه فکر کنند به صلاح شما فکر نمیکنند. از ما گفتن بود هرچند صلاح مملکت...نمیدانم. لابد مصلحتی است در این همه زیر پا گذاشتن امور به ظاهر بدیهی؛ و باز لابد حکمتی است در سپردن امور به موجوداتی که بوی خیر و بهبود از کلامشان نمیآید. خداوند آخر و عاقبت همه ما را ختم به خیر کناد!
- نویسنده :
- منبع :
https://19dey.com/news/57074