یادداشت پایگاه خبری ۱۹ دی آنلاین با عنوان «مردم سالاری دینی در مکتب امام کاظم(ع)» به قلم حجت الاسلام والمسلمین عبدالرحیم اباذری بدین شرح است:
حضرت امام موسی کاظم علیه السلام اگر چه مانند سایر معصومان علیهم السلام در مقام ثبوت و واقع، امام بر حق مردم و منصوب از جانب خداوند تبارک و تعالی بود، اما در مرحله اثبات، اجرا و عمل نیاز به مقبولیت مردمی داشت تا مردم از ایشان پیروی میکردند. چنانکه در یادداشتهای پیشین نوشتیم امامت و رهبری معصومین علیهم السلام دو ستون، دو بال و دو جهت حیاتی دارد از یک سو آسمانی، انتصابی و خدایی است و از سوی دیگر زمینی، انتخابی و مردمی میباشد و هر دو هم باید در کنار هم باشند، در عین حال که مردم در انتخاب خود آزاد و مختارند، اما اگر راهی جز اسلام و معصومین را برگزینند، به نوعی دچار شرک و گمراهی خواهند شد.
باز نوشتیم و گفتیم بنیانگذار مردم سالاری دینی خود پیامبر و بعد از ایشان امام علی علیه السلام است. پیش از اسلام، حکومتهای جاهلی، پادشاهی و سلطنتی، هیچ ارزش، اعتبار و اعتنایی برای آرای مردم قائل نبودند. وقتی اسلام ظهور کرد، برای اولین بار مشورت با مردم، بیعت و رضایت آنان را ارج نهاد و به رسمیت شناخت. امام کاظم نیز در واقع از سیره عملی اجداد خویش پیروی میکرد، در تلاش بود تا مردم را به رشد و آگاهی لازم و کافی رهنمون سازد و آنها با علم و آگاهی و با علاقه و اختیار کامل امامت و رهبری سیاسی ایشان را بپذیرند که امروزه از آن به «مردم سالاری دینی» تعبیر میآورند و در حقیقت مردم سالاری دینی به نوعی به خدا محوری و توحید باز میگردد.
از سوی دیگر خلفای عباسی نیز به این مهم توجه داشتند و تلاش میکردند تا با انواع حیله و ترفند، به جایگاه مردمی امامان لطمه وارد کنند و مردم را به آنان بدبین سازند و امامان معصوم را در تنگنا قرار بدهند، از این رو، به خصوص هارون خلیفه عباسی آن حضرت را تحت تعقیب داشت و مرتب به دارالاماره احضار میکرد.
یک روز هارون، امام موسی کاظم را به دارالاماره احضار کرده بود، با تکبر و غرور از حضرت پرسید: این قصر از آنِ کیست؟ هارون میخواست شکوه و جلال ظاهری خود را به رخ امام بکشد. امام فرمود: «این منزل، منزل فاسقان است؛ همان کسانی که خداوند درباره آنان فرمود: به زودی از فهم آیاتم باز میدارم کسانی را که در روی زمین به ناحق گردنکشی و تکبّر میکنند، که اگر هر آیهای را ببینند، به آن ایمان نمیآورند...».{سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِی الَّذِینَ یتَکبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَإِنْ یرَوْا کلَّ آیةٍ لَا یؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یتَّخِذُوهُ سَبِیلًا} اعراف، آیه 146،
هارون گویا از این پاسخ حضرت غافلگیر شد و با التهاب پرسید: پس این خانه از آن کیست؟! امام فرمود: «این خانه از آنِ شیعیان و پیروان ماست، اما دیگران با زور آن را تصاحب کردند.» هارون گفت: اگر این قصر از آن شیعیان است، چرا صاحبش آن را پس نمیگیرد؟ امام فرمود: «این خانه در حال عمران و آبادی از صاحب اصلیاش گرفته شده و هر وقت زمینه آباد سازی فراهم شود، پس خواهد گرفت». (بحارالانوار، ج 48، ص 138 و 156)
از ذیل همین روایت به خوبی استفاده میشود که حضرت در پی زمینهسازی برای باز پسگیری حکومت از غاصبان بود؛ لیکن زمینه فراهم نشد. جالبتر این که حضرت دارالعماره و قصر هارون را که مظهر حکومت اوست، خانه مردم و متعلق به شیعیان معرفی میکند و نشان از همان مردم سالاری دارد.
علاوه وقتی که هارون خلیفه عباسی از گرایش قابل توجه مردم به امام کاظم علیه السلام باخبر شد و به او خبر دادند که مردم وجوه شرعی و مالیات سالانه خویش را مخفیانه برای آن حضرت میفرستند، هراسیده و بیدرنگ دوباره حضرت را به دارالاماره فرا خواند و خطاب به امام میگوید: آیا این تو هستی که مردم در پشت پرده با تو میثاق میبندند و حاکمیت تو را میپذیرند؟! امام کاظم شجاعانه در برابر هارون میایستد و میفرماید: «آری، تو فقط در ظاهر و بر جسم مردم حکومت میکنی، اما من در اعماق وجود و دل و جان آنان جای دارم»
از منابع تاریخی استفاده میشود که خلفای عباسی در راستای تخریب جایگاه مردمی حضرات معصومین اقدام به شایعه پراکنی و خبرسازی میکردند و سعی داشتند چنین تبلیغ و تلقین کنند که علویان و امامان معصوم نیز مانند پادشاهان و سلاطین مردم را بنده و برده خود میدانند و هیچ ارزشی برای آنها قائل نیستند.
روزی هارونالرشید از امام کاظم پرسید: «به من خبر آوردند شما میگویید: تمامی مسلمانان و مردم، نوکران و کنیزان ما هستند و شما بر آنها مالک میباشید، و نیز میگویید: کسی که ما به او حقی داریم، اگر نپردازد، مسلمان نیست؟» حضرت چون از دسیسه هارون آگاه بود، فوری و صریح فرمود: «این دروغ محض است که به ما نسبت میدهند. در حالی ما بردگان و کنیزان را میخریم و آزادشان میکنیم.
اگر مالک بودیم، نیازی به این کار نبود. ما با آنها بر سر یک سفره مینشینیم؛ باهم غذا میخوریم؛ دختران و پسران آنها را دختران و پسران خود خطاب میکنیم، با آنها خرید، فروش، معامله و ازدواج میکنیم و ما با همه مردم چنین رفتاری داریم ... » (فرج المهموم، سید بن طاووس، ص 110)
آنچه که از سیره و مکتب امام هفتم علیه السلام میتوان به روشنی بهره گرفت، همانا اهتمام و اعنتا به آرای عمومی مردم، دفاع از حقوق شهروندی، آزادی انتخاب و به طور کلی مردم سالاری دینی به ضمیمه خدا محوری و توحید است که امروز جامعه ما سخت به آن نیازمند است.
حضرت امام موسی کاظم علیه السلام اگر چه مانند سایر معصومان علیهم السلام در مقام ثبوت و واقع، امام بر حق مردم و منصوب از جانب خداوند تبارک و تعالی بود، اما در مرحله اثبات، اجرا و عمل نیاز به مقبولیت مردمی داشت تا مردم از ایشان پیروی میکردند. چنانکه در یادداشتهای پیشین نوشتیم امامت و رهبری معصومین علیهم السلام دو ستون، دو بال و دو جهت حیاتی دارد از یک سو آسمانی، انتصابی و خدایی است و از سوی دیگر زمینی، انتخابی و مردمی میباشد و هر دو هم باید در کنار هم باشند، در عین حال که مردم در انتخاب خود آزاد و مختارند، اما اگر راهی جز اسلام و معصومین را برگزینند، به نوعی دچار شرک و گمراهی خواهند شد.
باز نوشتیم و گفتیم بنیانگذار مردم سالاری دینی خود پیامبر و بعد از ایشان امام علی علیه السلام است. پیش از اسلام، حکومتهای جاهلی، پادشاهی و سلطنتی، هیچ ارزش، اعتبار و اعتنایی برای آرای مردم قائل نبودند. وقتی اسلام ظهور کرد، برای اولین بار مشورت با مردم، بیعت و رضایت آنان را ارج نهاد و به رسمیت شناخت. امام کاظم نیز در واقع از سیره عملی اجداد خویش پیروی میکرد، در تلاش بود تا مردم را به رشد و آگاهی لازم و کافی رهنمون سازد و آنها با علم و آگاهی و با علاقه و اختیار کامل امامت و رهبری سیاسی ایشان را بپذیرند که امروزه از آن به «مردم سالاری دینی» تعبیر میآورند و در حقیقت مردم سالاری دینی به نوعی به خدا محوری و توحید باز میگردد.
از سوی دیگر خلفای عباسی نیز به این مهم توجه داشتند و تلاش میکردند تا با انواع حیله و ترفند، به جایگاه مردمی امامان لطمه وارد کنند و مردم را به آنان بدبین سازند و امامان معصوم را در تنگنا قرار بدهند، از این رو، به خصوص هارون خلیفه عباسی آن حضرت را تحت تعقیب داشت و مرتب به دارالاماره احضار میکرد.
یک روز هارون، امام موسی کاظم را به دارالاماره احضار کرده بود، با تکبر و غرور از حضرت پرسید: این قصر از آنِ کیست؟ هارون میخواست شکوه و جلال ظاهری خود را به رخ امام بکشد. امام فرمود: «این منزل، منزل فاسقان است؛ همان کسانی که خداوند درباره آنان فرمود: به زودی از فهم آیاتم باز میدارم کسانی را که در روی زمین به ناحق گردنکشی و تکبّر میکنند، که اگر هر آیهای را ببینند، به آن ایمان نمیآورند...».{سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِی الَّذِینَ یتَکبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَإِنْ یرَوْا کلَّ آیةٍ لَا یؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یتَّخِذُوهُ سَبِیلًا} اعراف، آیه 146،
هارون گویا از این پاسخ حضرت غافلگیر شد و با التهاب پرسید: پس این خانه از آن کیست؟! امام فرمود: «این خانه از آنِ شیعیان و پیروان ماست، اما دیگران با زور آن را تصاحب کردند.» هارون گفت: اگر این قصر از آن شیعیان است، چرا صاحبش آن را پس نمیگیرد؟ امام فرمود: «این خانه در حال عمران و آبادی از صاحب اصلیاش گرفته شده و هر وقت زمینه آباد سازی فراهم شود، پس خواهد گرفت». (بحارالانوار، ج 48، ص 138 و 156)
از ذیل همین روایت به خوبی استفاده میشود که حضرت در پی زمینهسازی برای باز پسگیری حکومت از غاصبان بود؛ لیکن زمینه فراهم نشد. جالبتر این که حضرت دارالعماره و قصر هارون را که مظهر حکومت اوست، خانه مردم و متعلق به شیعیان معرفی میکند و نشان از همان مردم سالاری دارد.
علاوه وقتی که هارون خلیفه عباسی از گرایش قابل توجه مردم به امام کاظم علیه السلام باخبر شد و به او خبر دادند که مردم وجوه شرعی و مالیات سالانه خویش را مخفیانه برای آن حضرت میفرستند، هراسیده و بیدرنگ دوباره حضرت را به دارالاماره فرا خواند و خطاب به امام میگوید: آیا این تو هستی که مردم در پشت پرده با تو میثاق میبندند و حاکمیت تو را میپذیرند؟! امام کاظم شجاعانه در برابر هارون میایستد و میفرماید: «آری، تو فقط در ظاهر و بر جسم مردم حکومت میکنی، اما من در اعماق وجود و دل و جان آنان جای دارم»
از منابع تاریخی استفاده میشود که خلفای عباسی در راستای تخریب جایگاه مردمی حضرات معصومین اقدام به شایعه پراکنی و خبرسازی میکردند و سعی داشتند چنین تبلیغ و تلقین کنند که علویان و امامان معصوم نیز مانند پادشاهان و سلاطین مردم را بنده و برده خود میدانند و هیچ ارزشی برای آنها قائل نیستند.
روزی هارونالرشید از امام کاظم پرسید: «به من خبر آوردند شما میگویید: تمامی مسلمانان و مردم، نوکران و کنیزان ما هستند و شما بر آنها مالک میباشید، و نیز میگویید: کسی که ما به او حقی داریم، اگر نپردازد، مسلمان نیست؟» حضرت چون از دسیسه هارون آگاه بود، فوری و صریح فرمود: «این دروغ محض است که به ما نسبت میدهند. در حالی ما بردگان و کنیزان را میخریم و آزادشان میکنیم.
اگر مالک بودیم، نیازی به این کار نبود. ما با آنها بر سر یک سفره مینشینیم؛ باهم غذا میخوریم؛ دختران و پسران آنها را دختران و پسران خود خطاب میکنیم، با آنها خرید، فروش، معامله و ازدواج میکنیم و ما با همه مردم چنین رفتاری داریم ... » (فرج المهموم، سید بن طاووس، ص 110)
آنچه که از سیره و مکتب امام هفتم علیه السلام میتوان به روشنی بهره گرفت، همانا اهتمام و اعنتا به آرای عمومی مردم، دفاع از حقوق شهروندی، آزادی انتخاب و به طور کلی مردم سالاری دینی به ضمیمه خدا محوری و توحید است که امروز جامعه ما سخت به آن نیازمند است.
- نویسنده :
- منبع :
https://19dey.com/news/61792