یادداشت پایگاه خبری ۱۹ دی آنلاین با عنوان «پیام و پیامدهای آرای اعتراضی و باطله» به قلم تبسم نمازی بدین شرح است:

پیش از انتخابات اخیر و پس از مشخص شدن میزان رد صلاحیت‌ها از یک سو و اعلام کاهش شدید مشارکت توسط مراکز نظرسنجی از سوی دیگر، گروهی بر آن شدند تا با طرح نظریه «رأی اعتراضی»، مردم را تشویق کرده تا در این انتخابات شرکت کنند. ولی نتایج، نشان داد که این نظریه توفیق چندانی بدست نیاورده است. اما چرا «رأی اعتراضی» با اقبال مردم مواجه نشد؟
برای آنکه یک نظریه بتواند از سوی جامعه هدف، مورد پذیرش قرار گیرد اولین شرط آن شاید منطقی است که نظریه بر آن استوار گردیده است. هر چقدر یک نظریه از پایه‌های مستحکم‌تری برخوردار باشد، ضریب نفوذپذیریش افزایش خواهد یافت و بالعکس. در مورد نظریه «رأی اعتراضی» اولین دلیل شکست، همین منطق نادرستش بود.
در واقع فلسفه هر انتخابی، گزینش از بین گزینه‌های موجود است. این گزینه‌ها می‌تواند در بین جامعه در حال انتخاب، وضعیت توصیفی بسیار متفاوتی داشته باشد؛ یعنی کسانی باشند که در بین گزینه‌ها بهترین‌ها برایشان در دسترس باشد یا کسانی که برایشان هیچ گزینه‌ای حتی حداقلی وجود نداشته باشد. اما اصل در انتخاب، در دسترس بودن گزینه‌هاست نه کیفیتشان؛ کیفیت فرع در انتخاب است. مثلاً فرض کنید می‌خواهید خودرویی بخرید؛ اول باید خودرویی با حداقل شرایط برای خرید باشد. بعد شما از بین خودروهای موجود، آنکه با شرایط شما تطبیق بیشتری دارد را انتخاب می‌کنید. حال اگر هیچ کدام از خودروها برای شما مناسب نبود، نمی‌خرید.
در هر انتخابی قرار است شما بدترین‌ها را به نفع بهترین‌ها حذف کنید و البته بر اساس ذات انسانی و خواست نامحدود او، بیشتر انتخاب‌های انسانی و برخلاف دیدگاه هانا آرنت در دایره انتخاب بین بد و بدتر اتفاق می افتد. این بسیار طبیعی است که در جوامع بسیار متکثر، سلایق افراد جامعه نمی‌تواند در دو یا سه حزب خلاصه شود. انتخابات این فرصت را فراهم می‌کند تا احزاب بیشترین سلایق و منافع هواداران خود را تأمین کنند و مردم هم بر مبنای آنکه کدام حزب می‌تواند بیشترین منافع و خواست او را فراهم کند به او رأی داده و تلاش می‌کنند تا با تبشیر و تنذیر دیگران از رأی آوردن دیگرانی که این منافع را محدود می‌کنند، جلوگیری کنند.
در واقع مردم در انتخابات نظرات خود را به حاضران در هیات های سیاست گذاری اعلام کرده و با انتخاب خود به برخی سیاست‌ها اعتراض و برخی سیاست‌ها را تأیید می‌کنند. پس اگر دادن رأی برای حذف دیگر گزینه‌ها را یک اعتراض به گزینه‌های حذف شده بدانیم آنگونه که بانیان این نظریه تلاش داشتند مطرح کنند که این جز ذات هر انتخاب و انتخاباتی است؛ یعنی مردم به الف رأی می‌دهند تا ب رأی نیاورد چه الف و به چند فرد باشند یا چند فهرست انتخاباتی باشند چه یک برنامه یا قانون باشد. به عبارت دیگر هر آری به هر گزینه‌ای یک نه به گزینه دیگر است. بانیان «رأی اعتراضی» در یک تعریف نادرست، تلاش داشتند تا با استفاده از آنچه در انتخابات‌های گذشته اتفاق افتاده بود و طی آن مردم در فرایندی طبیعی برای مخالفت با افرادی که نزدیک به کانون قدرت قرار داشت، به افراد دور از قدرت رأی داده بودند، آن را تبدیل به یک امر استثنایی کرده تا مردم به دنبال یک امر متفاوت پای صندوق‌های رأی بیایند. اینجا مسئله ارزش گذاری بر رأی دادن یا رأی ندادن نیست مسئله تعریف درست از یک امر اجتماعی است.
اما رأی اعتراضی همان آرا باطله است که از گزینه‌هایی چون هیچ کدام یا ضرب در یا نوشتن چیزی غیر از آنچه که باید نوشته شود یا ننوشتن چیزی در برگه رأی یا همان رأی سفید استفاده می‌شود و به این شکل به گزینه‌های حاضر در انتخابات اعتراض می‌شود وگرنه دادن رأی به الف در مقام مخالفت با ب از بدیهیات و ابتدایی‌ترین کارکردهای انتخابات است.
این چنین می‌شود برداشت کرد که عامه مردم که سابق بر این بارها در انتخابات‌های مختلف دست به چنین اقدامی زده بودند این روش را تحت عنوان دادن «رأی اعتراضی» منطقی نمی‌دیدند. در واقع مردم با عدم مشارکت خود کل فرایند انتخابات را مورد پرسش قرار دادند و کاهش آرای حتی نامزدهای نزدیک به حاکمیت هم نشان داد که در واقع بدنه اجتماعی گروه‌های نزدیک به حاکمیت هم، برای شرکت در انتخابات قانع نشده بود. چنانچه نمایندگانی که در گذشته با آرای چند برابر این بار از پیروزی در انتخابات بازمانده بودند، این بار راهی مجلس شدند.
بانیان ایده «رأی اعتراضی» اگر می‌خواهند تا مردم را از حالا مجاب کنند تا در انتخابات آینده شرکت کرده تا جلوی پیروزی رقیب را بگیرند از ایده‌های بسیار منطقی‌تری می‌توانند استفاده کنند. بدیهی است که صندوق رأی بهترین جا برای تقویت دموکراسی و تجلی اراده ملت است
  • نویسنده :
  • منبع :